کلمه جو
صفحه اصلی

سالخورده، سالخورده

مترادف و متضاد

پیر، زال، سالمند، شیخ، فرتوت، کلانسال، کهنسال، مسن، معمر ≠ خردسال، کمسن



کلمات دیگر: