کلمه جو
صفحه اصلی

قاسماقه

دانشنامه عمومی

مانعی که قدرت دیدن را از فرد سلب کند. قاسماقع به چشمش زده = از دیدن واقعیت ناتوان گشته است.



کلمات دیگر: