کلمه جو
صفحه اصلی

عبدالغفار

فرهنگ اسم ها

اسم: عبدالغفار (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: abdolqffār) (فارسی: عبدالغفار) (انگلیسی: abdolghffar)
معنی: بنده خدای بسیار آمرزنده، بنده ی خدای بسیار آمرزنده، ( عربی ) بنده ی بسیار آمرزنده ( خدای )، بنده پروردگار بخشاینده گناه

(تلفظ: abdolqffār) (عربی) بنده‌ی بسیار آمرزنده (خدای).


فرهنگ فارسی

جمال الدین بن مولانا جلال الدین اسحق سمرقندی وی مردی مورخ بود

لغت نامه دهخدا

عبدالغفار. [ ع َ دُل ْ غ َف ْ فا ] ( اِخ ) مکنی به ابوسعید و ملقب به حمید امیر المؤمنین. رجوع به ابوسعید عبدالغفار شود.

عبدالغفار. [ ع َ دُل ْ غ َف ْ فا ] ( اِخ ) ابن عبدالکریم بن عبدالغفار القزوینی ملقب به نجم الدین. وی فقیه شافعی است. از کتب اوست : الحاوی الصغیر، العجایب فی شرح اللباب.وی به سال 665 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).

عبدالغفار. [ ع َ دُل ْ غ َف ْ فا ] ( اِخ ) ابن عبدالواحدبن وهب ملقب به أخرس. از فحول شعرای متأخر است. او را دیوانی است بنام الطرازالانفس فی شعرالاخرس. وی به سال 1225 هَ. ق. به موصل متولد شد و در 1290 هَ. ق. به بصره درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).

عبدالغفار. [ ع َ دُل ْ غ َف ْفا ] ( اِخ ) جمال الدین بن مولانا جلال الدین اسحاق سمرقندی. وی مردی مورخ بود. ( از رجال حبیب السیر ص 98 ).

عبدالغفار. [ ع َ دُل ْ غ َف ْ فا ] (اِخ ) ابن عبدالکریم بن عبدالغفار القزوینی ملقب به نجم الدین . وی فقیه شافعی است . از کتب اوست : الحاوی الصغیر، العجایب فی شرح اللباب .وی به سال 665 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).


عبدالغفار. [ ع َ دُل ْ غ َف ْ فا ] (اِخ ) ابن عبدالواحدبن وهب ملقب به أخرس . از فحول شعرای متأخر است . او را دیوانی است بنام الطرازالانفس فی شعرالاخرس . وی به سال 1225 هَ . ق . به موصل متولد شد و در 1290 هَ . ق . به بصره درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).


عبدالغفار. [ ع َ دُل ْ غ َف ْ فا ] (اِخ ) مکنی به ابوسعید و ملقب به حمید امیر المؤمنین . رجوع به ابوسعید عبدالغفار شود.


عبدالغفار. [ ع َ دُل ْ غ َف ْفا ] (اِخ ) جمال الدین بن مولانا جلال الدین اسحاق سمرقندی . وی مردی مورخ بود. (از رجال حبیب السیر ص 98).



کلمات دیگر: