معنی: یار خوب
خوب یار
فرهنگ اسم ها
معنی: یار خوب
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خوب یار. ( اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ونخود و بزرک. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی جاجیم بافیست و راه مالرو. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
خوب یار. ( اِخ ) دهی است جزء دهستان گرمادوز از بخش کلیبر شهرستان اهر. آب آن از رودخانه سلین چای و چشمه. محصول آن غلات ، شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی گلیم بافی. راه مالرو است. این دهکده محل قشلاق ایل چلبیانلو می باشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
خوب یار. (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ونخود و بزرک . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی جاجیم بافیست و راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
خوب یار. (اِخ ) دهی است جزء دهستان گرمادوز از بخش کلیبر شهرستان اهر. آب آن از رودخانه ٔ سلین چای و چشمه . محصول آن غلات ، شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی گلیم بافی . راه مالرو است . این دهکده محل قشلاق ایل چلبیانلو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
خوب یار. (اِخ ) ناحیتی است بفارس به نزدیک اردکان شیراز. (یادداشت بخط مؤلف ). در فرهنگ جغرافیایی چنین آمده : دهی است از دهستان کهمرو کاکان بخش اردکان شهرستان شیراز،واقع در 38هزارگزی شمال باختری اردکان و 6هزارگزی خاور شوسه ٔ اردکان به تل خسروی . این دهکده را احمد قلندری نیز می گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).