معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان کوشانی در سپاه افراسیاب تورانی، ( اَعلام ) نام مبارزی کشانی که پادشاه سنجاب بود وی از بهادران توران و از امرای زیردست افراسیاب بود
کاموس
فرهنگ اسم ها
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان کوشانی در سپاه افراسیاب تورانی، ( اَعلام ) نام مبارزی کشانی که پادشاه سنجاب بود وی از بهادران توران و از امرای زیردست افراسیاب بود
(تلفظ: kāmus) (در اعلام) نام مبارزی کشانی که پادشاه سنجاب بود وی از بهادران توران و از امرای زیردست افراسیاب بود .
فرهنگ فارسی
مستشار حقوقی فرانسه
لغت نامه دهخدا
کاموس . (اِخ ) (ارماند گاستن ) مستشارحقوقی فرانسه و عضو مجلس کنوانسیون . (1740-1804).
کاموس . (اِخ ) (رزم ...) جنگی است که بین ایرانیان و ترکان روی داد و کیخسرو رستم را مأمور این جنگ کرد و بسیاری از ترکان از آن جمله کاموس در این جنگ کشته شدند. رجوع به ص 48 مجمل التواریخ و القصص و نیز رجوع به کاموس پهلوان تورانی شود.
کاموس . (اِخ ) دهی است از روستاهای اصفهان و شیخ زین الدین عبدالسلام کاموسی از آنجا بوده است . (آنندراج ).
کاموس . (ص ) کامود. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به کامود شود.
کاموس. ( اِخ ) نام مبارزی است کشانی و او پادشاه سنجاب بود و تابه ملک روم ولایت داشت ، بمدد افراسیاب آمد و رستم اورا بخم کمند گرفت و کشت. ( برهان ) ( فرهنگ نظام ). از بهادران توران. ( حبیب السیر ج 1 چ فردوسی تهران ). نام یکی از امرای زیردست افراسیاب که حاکم کاشانش کرده بود. ( ولف ). فردوسی در شاهنامه چنین آرد :
کنون رزم کاموس پیش آورم
ز دفتر بگفتار خویش آورم
چو خورشید زد پنجه بر پشت گاو
ز هامون برآمد خروش چگاو
ز درگاه کاموس برخاست غو
که او بود مردافکن و پیش رو
بر کوه لشکر بیاراستند
درفش خجسته به پیراستند
چو با میسره راست شد میمنه
همان ساقه و قلب و جای بنه
برآمد خروشیدن کرنای
سپه چون سپهر اندرآمد ز جای
چو کاموس تنگ اندرآمد بجنگ
بهامون نبودش زمانی درنگ
سپه را بکردار دریای آب
که از که فرود آید اندر شتاب
چو نزدیکتر شد بکاموس گفت
که این را مگر ژنده پیلست جفت ؟
بکاموس بر، تیرباران گرفت
کمان را چو ابر بهاران گرفت
چو کاموس دست و گشادش بدید
بزیر سپر کرد سر ناپدید.
کاموس. ( اِخ ) ( رزم... ) جنگی است که بین ایرانیان و ترکان روی داد و کیخسرو رستم را مأمور این جنگ کرد و بسیاری از ترکان از آن جمله کاموس در این جنگ کشته شدند. رجوع به ص 48 مجمل التواریخ و القصص و نیز رجوع به کاموس پهلوان تورانی شود.
کاموس. ( اِخ ) دهی است از روستاهای اصفهان و شیخ زین الدین عبدالسلام کاموسی از آنجا بوده است. ( آنندراج ).
کاموس. ( اِخ ) ( ارماند گاستن ) مستشارحقوقی فرانسه و عضو مجلس کنوانسیون. ( 1740-1804 ).
کاموس . (اِخ ) نام مبارزی است کشانی و او پادشاه سنجاب بود و تابه ملک روم ولایت داشت ، بمدد افراسیاب آمد و رستم اورا بخم کمند گرفت و کشت . (برهان ) (فرهنگ نظام ). از بهادران توران . (حبیب السیر ج 1 چ فردوسی تهران ). نام یکی از امرای زیردست افراسیاب که حاکم کاشانش کرده بود. (ولف ). فردوسی در شاهنامه چنین آرد :
کنون رزم کاموس پیش آورم
ز دفتر بگفتار خویش آورم
چو خورشید زد پنجه بر پشت گاو
ز هامون برآمد خروش چگاو
ز درگاه کاموس برخاست غو
که او بود مردافکن و پیش رو
بر کوه لشکر بیاراستند
درفش خجسته به پیراستند
چو با میسره راست شد میمنه
همان ساقه و قلب و جای بنه
برآمد خروشیدن کرنای
سپه چون سپهر اندرآمد ز جای
چو کاموس تنگ اندرآمد بجنگ
بهامون نبودش زمانی درنگ
سپه را بکردار دریای آب
که از که فرود آید اندر شتاب
چو نزدیکتر شد بکاموس گفت
که این را مگر ژنده پیلست جفت ؟
بکاموس بر، تیرباران گرفت
کمان را چو ابر بهاران گرفت
چو کاموس دست و گشادش بدید
بزیر سپر کرد سر ناپدید.
دانشنامه عمومی
فهرست شخصیت های اسطوره ای شاهنامه
فهرست تورانیان در شاهنامه
سپاهی که افراسیاب به کمک پیران در جنگ هماون فرستاد از مرزهای مختلف تشکیل می شد. صحراگردی و کوچ نشینی از خصوصیات لشکر ترکان بود. دومین گروه قبایل جنگی به کاموس مرزبان ماورالنهر متعلق بود. کاموس در اولین نبرد با گیو و طوس درآویحت اما متحمل شکست نشد و پیکار به روز بعد موکول شد. روز بعد باز هم کاموس به میدان آمد و مبارز طلبید. اینبار الوا نیزه دار رستم از طرف سپاه ایرانیان به مبارزه با کاموس آمد ولی پس از یک مبارزه بی امان توسط کاموس کشته شد. بعد ار الوا، رستم پا به میدان گذاشت و کاموس را به مبارزه طلبید و بعد از یک جنگ تن به تن و طولانی، توانست با زیرکی، کاموس را با کمند گرفتار کند و او را کتف بسته به اردوگاه ایرانیان بیاورد. ایرانیان چون او را دست بسته یافتند بر سرش ریختند پهلوان را با ضربات شمشیر چاک چاک کردند ...
فهرست شهرهای ایران