مترادف فرصت : فراغت، مجال، امکان، یارا، زمان، نوبت، وقت، درنگ، ضرب الاجل، فرجه، مهلت، وقفه
برابر پارسی : گاه، زمان، پیش آمد
opportunity, leisure, chance
chance, grace, occasion, opening, opportunity, scope, start, toehold, vantage
(تلفظ: forsat) (عربی) وقت مناسب برای انجام کاری؛ زمان و وقت ؛ (در اعلام) نام شاعر و ادیب و موسیقیدان معروف ایرانی ملقب به فرصتالدوله شیرازی در قرن سیزدهم ( هـ . ق).
فراغت، مجال
امکان، یارا
زمان، نوبت، وقت
درنگ، ضربالاجل، فرجه، مجال، مهلت، وقت، وقفه
۱. فراغت، مجال
۲. امکان، یارا
۳. زمان، نوبت، وقت
۴. درنگ، ضربالاجل، فرجه، مجال، مهلت، وقت، وقفه
قانونی که به داور اجازه میدهد بعد از وقوع خطا چنانچه شرایط به نفع تیم غیرخاطی باشد از اعلام خطا چشمپوشی کند
فرصت . [ ف ُ ص َ ] (اِخ ) شیرازی . سیدمیرزا محمدنصیر حسینی ،ملقب به فرصت الدوله و متخلص به فرصت و معروف به «میرزاآقا» در ماه رمضان سال 1271 هَ .ق . از یک خانواده ٔ ادب پرور، در شهر شیراز پا به عرصه ٔ وجود گذاشت . پدرش میرزا جعفر متخلص به «بهجت »، پسر میرزا کاظم «شرفا» و میرزا کاظم فرزند میرزا نصیر جهرمی معروف به نصیر اصفهانی است ... فرصت از کودکی علاقه ٔ خاصی به تحصیل علوم و فنون مختلف داشت . در آغاز جوانی در صرف و نحو و منطق و حکمت و حساب و هیأت و هندسه و اسطرلاب سرآمد اقران بود و به زبان انگلیسی آشنایی یافت . قسمت عمده ٔ تحصیلاتش را در خدمت شیخ مفید، متخلص به «داور» که از علمای مشهور فارس و صاحب تألیفات متعدد به فارسی و عربی بود به انجام رسانید و از شاگردان برجسته ٔ محضر او گردید و استادش در ستایش او گفته است :
فرصت آن شمع جمع اهل هنر
که ندارد قرین ز نوع بشر
فیلسوفان دهر را شاید
که به فضل وهنر شود رهبر.
بنا به نوشته ٔ خود او در سی ودوسالگی به دیدار سیدجمال الدین اسدآبادی نائل شد واو را در بوشهر ملاقات کرد و دیدارهای بعد موجب دوستی آن دو گردید و پاره ای از سخنان گرانبهای سیدجمال الدین در یادداشتهای او منقول است . فرصت چندی نیز در شیراز مدرس علوم ادبی و عربی بود و طلاب از محضرش استفاده میکردند. هنگامی که شعاع السلطنه فرزند مظفرالدین شاه از شیراز به تهران بازگشت فرصت را با خود به دربار آورد و معلم و ندیم خود ساخت و چون در دربار تقرب یافت شاه او را لقب فرصت الدوله داد. هنگام انقلاب مشروطیت فرصت در تهران بود و در سازمان جدید وزارت معارف که پس از مشروطیت به وجود آمد او را به ریاست معارف فارس گماشتند و در این مقام به خوبی خدمت کرد. بار دیگر هنگام تأسیس دادگستری او را رئیس عدلیه ٔ فارس کردند و سپس دوباره شغل ریاست معارف و فوائد عامه و مدتی هر دو شغل فرهنگ و دادگستری را بدو سپردند. در اواخر عمر به کلی منزوی شد و به مطالعه و تحقیق پرداخت و غالب اوقات به گفته ٔ خودش در حال جذبه و شوق بود. در شرح حالی که به تفصیل از خود نوشته اشاره ای به ازدواج خود نکرده و معلوم میشود تمام عمر را مجرد زیسته و بالطبع برای سیر و سیاحت و مطالعه فرصتی کافی داشته و توانسته است مسافرتهای متعددی کند و هر جاکه می رسیده با ذوق صورتگری و نقاشی از مناظر طبیعی و زیبایی ها تابلوهایی می ساخته است و با استفاده از همین هنر در زمان ناصرالدین شاه ، به دستور حاکم فارس (حسینقلی خان نظام السلطنه ) سراسر منطقه ٔ فارس و بنادر را در مدتی دراز نقطه به نقطه پیمود و اوضاع جغرافیایی هر نقطه را به رشته ٔ تحریر درآورد و نقشه هائی از نقاط مختلف ترسیم کرد. نام این اثر خود را «آثار عجم » نهاده است . آثار دیگر فرصت ، غیر از «آثار عجم » عبارتند از: دریای کبیر مشتمل بر علوم مختلفه ، به زبان عربی و فارسی . اشکال المیزان در علم منطق . بحورالالحان در علم موسیقی و عروض . منشآت نثر. رساله ٔ شطرنجیه . مثنوی هجرنامه . مقالات علمی و سیاسی در دو مجلد که بانام مستعار، از زبان شیخی مجعول نگاشته شده است . رساله ای در گرامر خط میخی که ضمن آن اشاراتی به جغرافیای سرزمین هند وجود دارد. رساله در علم هیأت جدید. از همه مهمتر دیوان اشعار او مشتمل بر قصاید، غزلیات ، ترجیعات ، مسمطات ، رباعیات ، مثنویات ، مراثی ، تواریخ و پیوستی از منشآت منثور او. او راست :
تمثال دو زلف و رخ آن یار کشیدم
یک روز و دو شب زحمت این کار کشیدم
اول شدم آشفته ز نقش سر زلفش
آخر به پریشانی بسیار کشیدم .
فرصت بر اثر یک بیماری داخلی مزمن ،سحرگاه روز دهم صفر 1339 هَ .ق . / اول آبانماه 1299هَ .ش . در خانه ٔ شخصی خود در شیراز چشم از جهان فروبست و بنا بر آرزوی دیرینه اش در کنار آرامگاه لسان الغیب حافظ به خاک سپرده شد و سنگی را که زیر نظر خود او برای مزارش تراشیده بودند بر گور او نهادند. (نقل با اختصار و تصرف از مقدمه ٔ دیوان او). رجوع به مقدمه ٔ دیوان فرصت و نیز رجوع به رساله ٔ خود او در شرح زندگانیش که در آغاز دیوان به طبع رسیده است ، شود.
سعدی .
سعدی .
سعدی .
سعدی .
سعدی .
حافظ.
حافظ.
نظامی .
سعدی .
نظامی .
مولوی .
سعدی .
حافظ.
۱. وقت مناسب برای کاری.
۲. زمان؛ وقت.
〈 فرصت دادن: (مصدر لازم) وقت و مجال دادن به کسی برای انجام کاری.
〈 فرصت داشتن: (مصدر لازم) وقت مناسب داشتن برای انجام دادن کاری.
〈 فرصت یافتن: (مصدر لازم) بهدست آوردن وقت مناسب برای انجام کاری.
گیراوه، زمان، گیرآوردن زمان درخور و نیکو، زمان مناسب و درخور برای انجام کاری، بازه ی زمانی یا فاصله ی زمانی در میان دو هنگام زمانی برجسته، لحظه و آنی از زمان که در انتظار و چشم راهی آن برای انجام دادن کاری باشی، در انتظار زمان مناسب بودن.
گیروَر، گیروا یا گیروَه، (تالشی) زمان، با آغوش گشوده برای گیرآوردن زمان مناسب ماندن، پنهانی برای به چنگ آوردن دشمن بدنبال او گشتن، زمان مناسب، زمان بدست آمده، زمان درخور، بزنگاه، زمان مناسب برای رهایی از بند، زمان درخور برای به چنگ آوردن کسی یا چیزی، چشم به راه زمان درخور ماندن، پنهانی کسی را پاییدن و در هنگام مناسب به او ضربه زدن، و ...