کلمه جو
صفحه اصلی

شبیب

فرهنگ اسم ها

اسم: شبیب (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: šabib) (فارسی: شَبیب) (انگلیسی: shabib)
معنی: با ارزش و جوانمرد، ( اَعلام ) ) نام یکی از بزرگترین انقلابی ها که بر بنی امیه شورید، ) نام شیخ المشایخ جبل عامل ( الماستد )

فرهنگ فارسی

نشاط کردن نشاط کردن اسب و آن برداشتن هر دو دست باشد .

لغت نامه دهخدا

شبیب . [ ش َ ] (اِخ ) الحبطی بن سعید التمیمی از رجال حدیث و کتابی در فن روایت حدیث دارد. از مردم بصره و برای تجارت به مصر سفر میکرده است و به سال 186 هَ . ق .در بصره درگذشته است . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 228).


شبیب . [ ش َ ] (اِخ ) ابن اهود. بطنی است از بهراء از قحطانیه و از قبیله ٔ شبیب بن اهودبن بهراء می باشند. (از معجم قبائل العرب ج 2 ص 580).


شبیب . [ ش َ ] (اِخ ) بطنی است از خزاعة. و محل سکونت ایشان به شام بود. (از معجم قبائل العرب ج 2 ص 579).


شبیب . [ ش َ ] (اِخ ) الکندی بن السکون بن اشرس بن کندة. جدی است جاهلی از قحطان و فرزندان وی در مصر و شام و اندلس پراکنده شدند. از جمله ٔ آنها «تجیبیون » می باشند منسوب به مادرشان تجیب دختر ثوبان . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 228).


شبیب . [ ش َ ] (اِخ ) بطنی است از زهیر از جُذام از قحطانیة که با قبیله ٔ زهیر در دقهلیه و مرتاحیه ٔ مصر سکونت داشتند. (از معجم قبائل العرب ج 2 ص 579).


شبیب . [ ش َ ] (اِخ ) ابن بجرة الاشجعی . از خوارج کوفه که در قتل علی (ع ) شریک ابن ملجم بود. اول شبیب شمشیری به علی زد و ضربت دیگر را ابن ملجم به فرق علی وارد نمود. بیشتر مورخان برآنند که شبیب پس از مضروب نمودن علی در میان جمعیت فرار کرد و اثری از او به دست نیامد. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 228).


شبیب . [ ش َ ] (اِخ ) ابن حمدان کحال ، ابوعبدالرحمن ، طبیب و شاعر مقیم قاهره بود. و دیوان شعر دارد و در سال 625 هَ . ق . به دنیا آمد و در 657 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 228).


شبیب . [ ش َ ] (اِخ ) ابن عمروبن عدی بن حارثةبن عمرو مزیقیاء. جدی است جاهلی فرزندانش از بطن مزیقیاءاز ازد از قحطانیةاند. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 229).


شبیب . [ ش َ ] (اِخ ) ابن وثاب نمیری . امیر و والی رقة و سروج و حران بود. نخست برای المستنصر علوی خطبه میخواند و سپس برای القائم عباسی (430 هَ . ق .). مردی شجاع و کریم و اصیل بود و در سال 431 هَ . ق . درحران بدورد حیات گفت . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 229).


شبیب . [ ش َ ] (اِخ ) ابن یزیدبن نعیم بن قیس شیبانی . ملقب به ابوالضحاک . از دلاوران معروف و رهبران قیام علیه بنی امیه بوده است . جاحظ در وصف وی نویسد: در جنگ مردی دلیر بود و به اتفاق صالح بن مسرح علیه حجاج ثقفی در موصل قیام نمود و دعوی خلافت کرد و 120 تن با وی بیعت کردند. حجاج پنج لشکر به جنگ وی فرستاد که ایشان را یکی پس از دیگری تارومار نمود. سپس از موصل به قصد حجاج به طرف کوفه رهسپار گردید. حجاج ثقفی شخصاً به جنگ وی آمد و شکست خورد ولی با کمکی که عبدالملک از شام به او رسانید و با سپاهی که به سرداری سفیان بن الابرد کلبی به یاری وی شتافت سپاه شبیب را در هم کوبید و بسیاری از ایشان را به قتل رسانید و شبیب هنگامی که از روی پل دجیل (از نواحی اهواز) عبور میکرد اسب وی توسنی کرد و او که زره و پولاد بر تن داشت بر اثر سنگینی در رودخانه غرق گردید. عده ای به نام شبیبه که از فرقه های نواصبند بدو نسبت دارند. شبیب بسال 26 هَ . ق . متولد شده و در 77هَ . ق . درگذشته است . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 229).


شبیب . [ ش َ ] (اِخ ) امین بن عمر دمشقی حنفی در دمشق نشو ونما یافت و در 55سالگی ، در سال 1322 هَ . ق .درگذشت از آثار اوست : شرح البردة. قصةالمولد، شرح علی الادعیة المأثوره . (از معجم المؤلفین ج 3 ص 10).


شبیب . [ ش َ ] (اِخ ) بطنی است از آل عبدعون از قبیله ٔ قراغول از شمر طوقة. (از معجم قبائل العرب ج 2 ص 580).


شبیب . [ ش َ ] (اِخ ) بطنی است از قبیله ٔ آل مرة که منازل ایشان از راه جنوبی به احساء و ریاض تا اطراف خَرج و عقیر تا واحه ٔ جافورا و جبرین تا اواسط ربعالخالی امتداد دارد و به دو شاخه تقسیم می شوند: آل سعید و آل غفران . (از معجم قبائل العرب ج 2 ص 580).


شبیب . [ ش َ ] (اِخ ) بطنی است بزرگ از قضاعة از قحطانیة. (از معجم قبائل العرب ج 2 ص 580).


شبیب . [ ش َ ] (اِخ ) شاخه ای است از جعیلات از کرفة از اثیج از هلال بن عامر از عدنانیة و در افریقای شمالی میزیسته اند. (از معجم قبائل العرب ج 2 ص 580).


شبیب . [ ش َ ] (ع مص ) نشاط کردن . نشاط کردن اسب و آن برداشتن هر دو دست باشد. (آنندراج ) (منتهی الارب ). برسکیزیدن اسب . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).


شبیب . [ ش َ] (اِخ ) ابن شیبةبن عبداﷲ التمیمی منقری اهتمی ملقب به ابومعمر، از ندیمان خلفای بنی امیه و از دهاة بوده و چون فصاحت بیان داشت او را خطیب خواندندی . در سال 170 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 229).


شبیب. [ ش َ ] ( ع مص ) نشاط کردن. نشاط کردن اسب و آن برداشتن هر دو دست باشد. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). برسکیزیدن اسب. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ).

شبیب. [ ش َ ] ( اِخ ) ابن اهود. بطنی است از بهراء از قحطانیه و از قبیله شبیب بن اهودبن بهراء می باشند. ( از معجم قبائل العرب ج 2 ص 580 ).

شبیب. [ ش َ ] ( اِخ ) ابن بجرة الاشجعی. از خوارج کوفه که در قتل علی ( ع ) شریک ابن ملجم بود. اول شبیب شمشیری به علی زد و ضربت دیگر را ابن ملجم به فرق علی وارد نمود. بیشتر مورخان برآنند که شبیب پس از مضروب نمودن علی در میان جمعیت فرار کرد و اثری از او به دست نیامد. ( از اعلام زرکلی ج 3 ص 228 ).

شبیب. [ ش َ ] ( اِخ ) ابن حمدان کحال ، ابوعبدالرحمن ، طبیب و شاعر مقیم قاهره بود. و دیوان شعر دارد و در سال 625 هَ. ق. به دنیا آمد و در 657 هَ. ق. درگذشت. ( از اعلام زرکلی ج 3 ص 228 ).

شبیب. [ ش َ] ( اِخ ) ابن شیبةبن عبداﷲ التمیمی منقری اهتمی ملقب به ابومعمر، از ندیمان خلفای بنی امیه و از دهاة بوده و چون فصاحت بیان داشت او را خطیب خواندندی. در سال 170 هَ. ق. درگذشت. ( از اعلام زرکلی ج 3 ص 229 ).

شبیب. [ ش َ ] ( اِخ ) ابن عمروبن عدی بن حارثةبن عمرو مزیقیاء. جدی است جاهلی فرزندانش از بطن مزیقیاءاز ازد از قحطانیةاند. ( از اعلام زرکلی ج 3 ص 229 ).

شبیب. [ ش َ ] ( اِخ ) ابن وثاب نمیری. امیر و والی رقة و سروج و حران بود. نخست برای المستنصر علوی خطبه میخواند و سپس برای القائم عباسی ( 430 هَ. ق. ). مردی شجاع و کریم و اصیل بود و در سال 431 هَ. ق. درحران بدورد حیات گفت. ( از اعلام زرکلی ج 3 ص 229 ).

شبیب. [ ش َ ] ( اِخ ) ابن یزیدبن نعیم بن قیس شیبانی. ملقب به ابوالضحاک. از دلاوران معروف و رهبران قیام علیه بنی امیه بوده است. جاحظ در وصف وی نویسد: در جنگ مردی دلیر بود و به اتفاق صالح بن مسرح علیه حجاج ثقفی در موصل قیام نمود و دعوی خلافت کرد و 120 تن با وی بیعت کردند. حجاج پنج لشکر به جنگ وی فرستاد که ایشان را یکی پس از دیگری تارومار نمود. سپس از موصل به قصد حجاج به طرف کوفه رهسپار گردید. حجاج ثقفی شخصاً به جنگ وی آمد و شکست خورد ولی با کمکی که عبدالملک از شام به او رسانید و با سپاهی که به سرداری سفیان بن الابرد کلبی به یاری وی شتافت سپاه شبیب را در هم کوبید و بسیاری از ایشان را به قتل رسانید و شبیب هنگامی که از روی پل دجیل ( از نواحی اهواز ) عبور میکرد اسب وی توسنی کرد و او که زره و پولاد بر تن داشت بر اثر سنگینی در رودخانه غرق گردید. عده ای به نام شبیبه که از فرقه های نواصبند بدو نسبت دارند. شبیب بسال 26 هَ. ق. متولد شده و در 77هَ. ق. درگذشته است. ( از اعلام زرکلی ج 3 ص 229 ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] کلیدواژه: یاران امام حسین علیه السلام، شهدای کربلا، شبیب بن عبدالله
از شهدای کربلاست. وی از شجاعان کوفه بود که در کربلا همراه سیف و مالک (پسران سریع) به امام حسین علیه السلام پیوست و جزء شهدای حمله اول در روز عاشورا بود که پیش از ظهر شهید شد. شبیب از صحابه پیامبر خدا بود و همراه امام علی علیه السلام نیز در جنگهای سه گانه اش شرکت داشت.


کلمات دیگر: