عقیله
فارسی به انگلیسی
فرهنگ اسم ها
معنی: ویژگی زن بزرگوار و گرامی، کریمه، مخدره، هر چیز گرامی، بزرگ و مهتر قو، ( عربی ) ( مؤنث عقیل )، زن بزرگوار، هر چیز گرامی و ارجمند، نفیس، زن با اصل و نسب، گرامی و نجیب زاده
(تلفظ: aqile) (عربی) (مؤنث عقیل) ، زن بزرگوار ، هر چیز گرامی و ارجمند ، نفیس .
فرهنگ فارسی
ابن احمد بن سعید حنفی مکی ملقب به شمس الدین از مورخان و محدثان قرن دوازدهم هجری بود و بسال ۱۱۵٠ قمری در مکه در گذشت
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
گرد دیوانگان عشق مگرد
که به عقل عقیله مشهوری.
|| ( اِ ) در تداول امروزین عرب زبانان ، همسر و زوجه شخص. || تعهد و پیمان. ( فرهنگ فارسی معین ). || پای بند و رسن. ( غیاث اللغات ). ریسمانی که بدان ساق و وظیف شتر را بندند. || مایه گرفتاری. ( فرهنگ فارسی معین ) : سلطان ماضی مردی بود مستبدرای خویش ، و آن خطا بکرد و چندان عقیله پیدا آمد تا ایشان را قفا بدریدند. ( تاریخ بیهقی ص 267 ).
با بهان رای زن ز بهر بهی
کز دو عقل از عقیله ای برهی.
وز عقیله برست عقل از وی.
مر مرا زین عقیله ها برهان.
ویل لهم عقیله من بس عقابشان.
چون که عقل تو عقیله مردم است
آن نه عقل است آن که مار و کژدم است.
عقیلة. [ ع َ ل َ ] ( اِخ ) از موالی بنی فزارة. از زنان محدث بود. عقیلة از سلامة دختر حر روایت دارد. و طلحة ام غراب از او روایت کرده است. ( از اعلام النساء به نقل از العقدالفرید و نهایة الارب ).
عقیلة. [ ع َ ل َ ] ( اِخ ) از زنان مغنی و آوازه خوان بود. وی معاصر معبد، مغنی مشهور بوده است. ( از اعلام النساء به نقل از العقدالفرید و نهایة الارب ).
عقیلة. [ ع َ ل َ ] ( اِخ ) دختراسمربن مضرس. از زنان محدث بود و حدیث را از پدرش روایت کرده است و دخترش سویدة دختر جابر، از او روایت دارد. ( از اعلام النساء به نقل از تهذیب التهذیب ).
عقیلة. [ ع َ ل َ ] ( اِخ ) دختر ضحاک بن عمروبن محرق بن منذربن ماءالسماء. از زنان شاعر عرب بود و او را با فرزدق شاعر داستانی است. و گویند وی در عشق پسر عمش عمروبن کعب بن محرق درگذشت. رجوع به اعلام النساء ج 3 و الاغانی شود.
عقیلة. [ ع َ ل َ ] (اِخ ) دختر ضحاک بن عمروبن محرق بن منذربن ماءالسماء. از زنان شاعر عرب بود و او را با فرزدق شاعر داستانی است . و گویند وی در عشق پسر عمش عمروبن کعب بن محرق درگذشت . رجوع به اعلام النساء ج 3 و الاغانی شود.
عقیلة. [ ع َ ل َ ] (اِخ ) (محمد...) ابن احمدبن سعید حنفی مکی ، ملقب به شمس الدین . از مورخان و محدثان قرن دوازدهم هجری بود و به سال 1150 هَ . ق . در مکه درگذشت . او راست : لسان الزمان ، درتاریخ . الفوائد الجلیلة در حدیث . المواهب الجزیلة. هدایةالخلاق الی الصوفیة فی سائرالافاق . عقد الجواهر فی سلاسل الاکابر و سایر تألیفات . (از اعلام زرکلی به نقل از سلک الدرر و الرسالة المستطرفة و نظم الدرر).
عقیلة. [ ع َ ل َ ] (اِخ ) از زنان مغنی و آوازه خوان بود. وی معاصر معبد، مغنی مشهور بوده است . (از اعلام النساء به نقل از العقدالفرید و نهایة الارب ).
عقیلة. [ ع َ ل َ ] (اِخ ) از موالی بنی فزارة. از زنان محدث بود. عقیلة از سلامة دختر حر روایت دارد. و طلحة ام غراب از او روایت کرده است . (از اعلام النساء به نقل از العقدالفرید و نهایة الارب ).
عقیلة. [ ع َ ل َ ] (اِخ ) دختر عبیدبن حارث عتواریة؛ از زنان مهاجر بود که با پیامبر اسلام (ص ) بیعت کرد. و دخترش حجة دختر قریط،از او روایت دارد. (از اعلام النساء از الاستیعاب ).
عقیلة. [ ع َ ل َ ] (اِخ ) دختر عقیل بن ابی طالب . از زنان شاعر عرب بود و او را با عذری و عزة و احوص داستانی است . و نیز اشعاری در مرثیه ٔ شهیدان کربلا دارد.و برخی او را همسر یکی از پسران عقیل بن ابی طالب دانند. رجوع به اعلام النساء ج 3 و تاریخ طبری و الموشح مرزبانی و الاغانی و مروج الذهب و العقد الفرید شود.
عقیلة. [ ع َ ل َ ] (اِخ ) دختراسمربن مضرس . از زنان محدث بود و حدیث را از پدرش روایت کرده است و دخترش سویدة دختر جابر، از او روایت دارد. (از اعلام النساء به نقل از تهذیب التهذیب ).
گرد دیوانگان عشق مگرد
که به عقل عقیله مشهوری .
حافظ.
- عقیلةالبحر ؛ در و مروارید. (از اقرب الموارد).
|| (اِ) در تداول امروزین عرب زبانان ، همسر و زوجه ٔ شخص . || تعهد و پیمان . (فرهنگ فارسی معین ). || پای بند و رسن . (غیاث اللغات ). ریسمانی که بدان ساق و وظیف شتر را بندند. || مایه ٔ گرفتاری . (فرهنگ فارسی معین ) : سلطان ماضی مردی بود مستبدرای خویش ، و آن خطا بکرد و چندان عقیله پیدا آمد تا ایشان را قفا بدریدند. (تاریخ بیهقی ص 267).
با بهان رای زن ز بهر بهی
کز دو عقل از عقیله ای برهی .
سنائی .
قدم صدق یافت نقل از وی
وز عقیله برست عقل از وی .
سنائی .
دین حق را بحق توئی برهان
مر مرا زین عقیله ها برهان .
سنائی .
در هفت دوزخ از چه کنی چارمیخشان
ویل لهم عقیله ٔ من بس عقابشان .
خاقانی .
در علقه ٔ آن اعلاق و عقیله ٔ آن عقایل فرومانده بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 264).
چون که عقل تو عقیله ٔ مردم است
آن نه عقل است آن که مار و کژدم است .
مولوی .
فرهنگ عمید
۲. هر چیز گرامی.
۳. بزرگ و مهتر قوم.
دانشنامه عمومی
فهرست شهرهای لیبی
دانشنامه آزاد فارسی
شهر کوچکی در لیبی، ساحل جنوبی خلیج سدره واقع در جنوب بنغازی است. این شهر که گلوگاه باریکی از خاک نرم بین دریا و مرداب های پهناور نمک است، تنگه ای طبیعی را تشکیل می دهد و لذا طی جنگ جهانی دوم در جریان مبارزات بین متحدین و متفقین در شمال افریقا برای هر دو طرف اهمیت استراتژیکی داشت. انگلیس ها پس از بیرون کردن ایتالیایی ها از سیرنائیکا این شهر را به منزلۀ پاسگاه مقدم خود برگزیدند اما در ۲۴ مارس ۱۹۴۱ در مصاف با یک تیم گشتی شناسایی آلمان آن را از دست دادند. رومل برای آزمایش توان دفاعی انگلیس ها این گروه را اعزام کرده بود. رومل این موفقیت را پی گرفت و به عقب راندن انگلیس ها به سوی بنغازی ادامه داد و این آغاز اولین حملۀ او بود. خود او موقتاً در ژانویۀ ۱۹۴۲ به عقیله بازگشت و سرانجام، در عقب نشینی او پس از نبرد اَلعَلَمَین در نوامبر ۱۹۴۲ نیروهای نیوزیلند در ناحیۀ صحرا حمله ای گازانبری داشتند که عقب نشینی رومل را تداوم بخشید.
پیشنهاد کاربران
چنانچه حضرت زینب س نگین بنی هاشم بود
دکتر شفیعی کدکنی در مورد واژه ی " عقیله" می نویسد : ( ( عقیله پایبند ، در عربی به این معنی عقال به کار رفته ( =زانوبند شتر ) و عقیله به معنی پای بند و زانوبند در عربی وجود ندارد، این کلمه به معنی چیز دست و پاگیر و مشغله و گرفتاری هنوز هم در بعضی نواحی خراسان از جمله کد کن به صورت اَقِلَه به کار می رود. ) )
( ( عقل اگر خواهی که ناگه در عقیله ت نفکند
گوش گیرش، در دبیرستانِ �الرّحمٰن� در آر! ) )
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص 347. )