مترادف شکور : حقگزار، سپاسگزار، شاکر، شکرگزار
برابر پارسی : سپاس گزارنده، سپاس گزار، بسیار سپاس گزارنده
(تلفظ: šakur) (عربی) شکرکننده سپاسگزار ؛ پاداش دهندهی بندگان ؛ از نامهای خداوند .
حقگزار، سپاسگزار، شاکر، شکرگزار
ناصرخسرو.
شکور. [ ش َ ] (ع ص ) مرد بسیارشکر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سپاس دارنده . (مهذب الاسماء) مرد بسیارسپاس . (ناظم الاطباء). سپاس دار. (دهار) (تفلیسی ). مرد بسیار سپاسدار. سپاسدارنده . سخت سپاسگزار. بسیار سپاسگزار. آنکه زیاد ثنا کند. (یادداشت مؤلف ). آنکه خودرا از سپاس گفتن عاجز بیند، و برخی گفته اند: شکور کسی است که همه ٔ توانایی خود را در ادای شکر با دل و زبان و اعضای بدن از راه اعتراف و اعتقاد بکار بندد و باز برخی گفته اند که شاکر کسی است که بر رفاه سپاس گوید، ولی شکور کسی است که بر بلا سپاسداری کند. و دیگری گفته شاکر بر عطای الهی شکر گوید، ولی شکور بنده ای باشد که اگر از جانب حق بخشش و عطیه ای هم بدو نرسد باز سپاسگزاری کند. (از تعریفات جرجانی ) (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || ستور به اندک علف بسنده کننده و اندک پذیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ستوری که به اندک مایه علف بسنده کند. (مهذب الاسماء).
شکور. [ ش ُ ] (اِ) جانوری که زمین را نبش کرده و مرده را درآورده می خورد. (ناظم الاطباء). گورکن .
شکور. [ ش ُ ] (ع اِ) ج ِ شکر : لانریدمنکم جزاء و لا شکوراً. (قرآن 9/76) (منتهی الارب ).
شکور. [ ش ُ ] (ع مص ) شکر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). سپاسداری کردن . (ترجمان القرآن جرجانی ص 62) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به شکر در معنی مصدری شود.