کلمه جو
صفحه اصلی

قصمله

لغت نامه دهخدا

( قصملة ) قصملة. [ ق َ م َ ل َ ] ( ع مص ) سخت گزیدن. || گام نزدیک نهادن و رفتن. || سخت خوردن. || همگی طعام را خوردن. || بر زمین افکندن کسی را. || بریدن چیزی. || بیمار قُصْمُل گردیدن شتربچه. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قُصْمُل شود.

قصملة. [ ق َ م َ ل َ ] ( ع اِ ) کرمک دندان خوار. || باقی مانده آب و مانند آن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

قصملة. [ ق َ م َ ل َ ] (ع اِ) کرمک دندان خوار. || باقی مانده ٔ آب و مانند آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).


قصملة. [ ق َ م َ ل َ ] (ع مص ) سخت گزیدن . || گام نزدیک نهادن و رفتن . || سخت خوردن . || همگی طعام را خوردن . || بر زمین افکندن کسی را. || بریدن چیزی . || بیمار قُصْمُل گردیدن شتربچه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قُصْمُل شود.



کلمات دیگر: