مانند فلک بروش فلک
فلک وار
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
فلک وار. [ ف َ ل َ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) مانند فلک. به روش فلک. به شیوه فلک :
فلک وار می شد سری پرشکوه
گهی سوی صحرا گهی سوی کوه.
پس قیمت خویشتن نگه دار.
بر آب افکند چون زمینش سپر.
فلک وار می شد سری پرشکوه
گهی سوی صحرا گهی سوی کوه.
نظامی.
در قامت خویش بین فلک وارپس قیمت خویشتن نگه دار.
نظامی.
فلک وار با هرکه بندد کمربر آب افکند چون زمینش سپر.
نظامی.
کلمات دیگر: