شقان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شقان. [ ش ُ] ( اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش اسفراین شهرستان بجنورد واقع در شمال باختری اسفراین. موقع طبیعی کوهستانی معتدل. آب مزروعی بیشتر آبادی از چشمه سار و رودخانه محلی است. محصول عمده آن غلات آبی و دیمی و انواع میوه و انگور است. دارای 43 ده و جمعیتی در حدود 8195 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ). و رجوع به نزهةالقلوب ج 3 ص 150 و تاریخ غازانی ص 37 شود.
شقان. [ ش ُ ] ( اِخ ) قصبه مرکز دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد. سکنه آن 1370 تن. آب از چشمه و قنات است. محصول عمده غلات و میوه. راه ماشین رو دارد. دبستان و 40 باب دکان دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
شقان . [ ش َق ْ قا ] (اِخ ) نام کوهی در حدود جاجرم خراسان و در آن کوه شکافیست از آنجا آبی بمقدار دو آسیاگردان بیرون میریزد و وجه تسمیه ٔ آن بدان سبب است ، و در آن غاری است که هر که سر در آنجا برد از عفونت ابخره رنجور شود. (از نزهةالقلوب ج 3 ص 198). گویند ناحیه ای است که در آن دو کوه است و از هر کوهی چشمه ای جاری است و بدان سبب شقان نامیده اند. (از لباب الانساب ).
شقان . [ ش ُ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد. سکنه ٔ آن 1370 تن . آب از چشمه و قنات است . محصول عمده غلات و میوه . راه ماشین رو دارد. دبستان و 40 باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
شقان . [ ش ُ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش اسفراین شهرستان بجنورد واقع در شمال باختری اسفراین . موقع طبیعی کوهستانی معتدل . آب مزروعی بیشتر آبادی از چشمه سار و رودخانه ٔ محلی است . محصول عمده ٔ آن غلات آبی و دیمی و انواع میوه و انگور است . دارای 43 ده و جمعیتی در حدود 8195 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). و رجوع به نزهةالقلوب ج 3 ص 150 و تاریخ غازانی ص 37 شود.