علهان . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) نام اسب أبومُلَیل عبداﷲبن حرب . (از لسان العرب ) (از تاج العروس ).
علهان
لغت نامه دهخدا
علهان. [ ع َ ] ( اِخ ) نام مردی که گویند از اشراف بنی تمیم بود. ( از لسان العرب ) ( تاج العروس ).
علهان. [ ع َ ل َ ] ( اِخ ) نام اسب أبومُلَیل عبداﷲبن حرب. ( از لسان العرب ) ( از تاج العروس ).
علهان . [ ع َ ] (اِخ ) نام مردی که گویند از اشراف بنی تمیم بود. (از لسان العرب ) (تاج العروس ).
علهان . [ ع َ ] (ع ص ) صفت از مصدر عَلَه در تمام معانی . (از متن اللغة). اسب که در لگام شادمانی نماید. (منتهی الارب ). اسب که در لجام نشاط وجست وخیز کند. (از تاج العروس ) (متن اللغة). اسب که در لجام شادمانی و تندی کند. (از اقرب الموارد). || مرد گرسنه . (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (اقرب الموارد). مرد بسیار گرسنه . (از تاج العروس از صحاح ). مرد ناشکیبا و زاری کننده و گرسنه . (از متن اللغة). || مرد ناشکیبا و زاری کننده . (از لسان العرب ) (از تاج العروس ). || مردی که نفسش او را به بدی یا بهر چیز دیگر وادار کند. (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (اقرب الموارد). رجوع به عَلِه شود. ج ، عِلاه ، عُلاهی ̍ . (منتهی الارب ) (تاج العروس ). || (اِ) شترمرغ نر. (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (تاج العروس ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). ظلیم .
دانشنامه عمومی
المقحفی، ابراهیم، احمد ، (مُعجَم المُدُن وَالقَبائِل الیَمَنِیَة) ، منشورات دار الحکمة، صنعاء، چاپ وانتشار سال ۱۹۸۵ میلادی به (عربی).
جمعیت آن (۷۷ ) نفر (۷ خانوار) می باشد.