یک قسم ماهی که کوهان دراز دارد یا لاله یا گیاهی دیگر است .
شقار
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شقار. [ ش ُق ْ قا ] ( ع اِ ) یک قسم ماهی که کوهان دراز دارد. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ج ِ شَقِر. ( ناظم الاطباء ). رجوع به شقر شود. || لاله یا گیاهی دیگر است. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). شقائق النعمان. ( اقرب الموارد ).
شقار. [ ش َ ] ( اِخ ) جزیره ای است میان اوال و قطر و در آن ده های بسیاری است. مردم آن از قبیله بنوعامربن حارث بن انمار... هستند. ( از معجم البلدان ج 4 ).
شقار. [ ش َ ] ( اِخ ) جزیره ای است میان اوال و قطر و در آن ده های بسیاری است. مردم آن از قبیله بنوعامربن حارث بن انمار... هستند. ( از معجم البلدان ج 4 ).
شقار. [ ش َ ] (اِخ ) جزیره ای است میان اوال و قطر و در آن ده های بسیاری است . مردم آن از قبیله ٔ بنوعامربن حارث بن انمار... هستند. (از معجم البلدان ج 4).
شقار. [ ش ُق ْ قا ] (ع اِ) یک قسم ماهی که کوهان دراز دارد. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ج ِ شَقِر. (ناظم الاطباء). رجوع به شقر شود. || لاله یا گیاهی دیگر است . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). شقائق النعمان . (اقرب الموارد).
کلمات دیگر: