کلمه جو
صفحه اصلی

قصطل

لغت نامه دهخدا

قصطل. [ ق َ طَ ] ( ع اِ ) قسطل. ( اقرب الموارد ). رجوع به قسطل شود.

قصطل. [ ق َ طَ ] ( معرب ، اِ ) ( از لاطینی کاستانا ) شاه بلوط. رجوع به شاه بلوط شود.

قصطل . [ ق َ طَ ] (ع اِ) قسطل . (اقرب الموارد). رجوع به قسطل شود.


قصطل . [ ق َ طَ ] (معرب ، اِ) (از لاطینی کاستانا ) شاه بلوط. رجوع به شاه بلوط شود.



کلمات دیگر: