کلمه جو
صفحه اصلی

قصیم

فرهنگ فارسی

موضعی است بر کنار راه کسی که ببطن فلج رود .

لغت نامه دهخدا

قصیم . [ ق َ ] (اِخ ) موضعی است میان یمامه و بصره . (منتهی الارب ).


قصیم. [ ق َ ] ( ع ص ، اِ ) پنبه دیرینه ، یا درخت کهنه آن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || ضعیف و سریعالانکسار و زودشکن : رجل قصیم ؛ ضعیف سریعالانکسار. ( اقرب الموارد ). || ج ِ قَصیمة.( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قصیمة شود.

قصیم. [ ق َ ] ( اِخ ) موضعی است میان یمامه و بصره. ( منتهی الارب ).

قصیم. [ ق َ ] ( اِخ ) موضعی است بر کنار راه کسی که به بطن فلج رود. ( منتهی الارب ) ( معجم البلدان ).

قصیم . [ ق َ ] (اِخ ) موضعی است بر کنار راه کسی که به بطن فلج رود. (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).


قصیم . [ ق َ ] (ع ص ، اِ) پنبه ٔ دیرینه ، یا درخت کهنه ٔ آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || ضعیف و سریعالانکسار و زودشکن : رجل قصیم ؛ ضعیف سریعالانکسار. (اقرب الموارد). || ج ِ قَصیمة.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قصیمة شود.



کلمات دیگر: