کلمه جو
صفحه اصلی

شقانی

لغت نامه دهخدا

شقانی . [ ش َ ق قا ] (اِخ ) عباس بن محمدبن احمد... محدث است . (منتهی الارب ). ابوالفضل العباس بن احمدبن محمد شقانی ، از ابوعثمان صابونی و ابوالقاسم قشیری و جز او روایت کرد. و ابوطاهر سنجی و ابوبکر سمعانی و دیگران از وی روایت دارند. (از لباب الانساب ).


شقانی . [ ش َق ْ قا ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن محمد شقانی . از ائمه بشمار است و پسر وی ابوالفضل العباس از راویان میباشد. (از لباب الانساب ).


شقانی. [ ش َق ْ قا ] ( اِخ ) ابوالعباس احمدبن محمد شقانی. از ائمه بشمار است و پسر وی ابوالفضل العباس از راویان میباشد. ( از لباب الانساب ).

شقانی. [ ش َ ق قا ] ( اِخ ) عباس بن محمدبن احمد... محدث است. ( منتهی الارب ). ابوالفضل العباس بن احمدبن محمد شقانی ، از ابوعثمان صابونی و ابوالقاسم قشیری و جز او روایت کرد. و ابوطاهر سنجی و ابوبکر سمعانی و دیگران از وی روایت دارند. ( از لباب الانساب ).


کلمات دیگر: