کلمه جو
صفحه اصلی

شقاح

لغت نامه دهخدا

شقاح. [ ش ِ ] ( ع مص ) مشاقحه و همدیگر را دشنام دادن. ( ناظم الاطباء ).

شقاح.[ ش ُق ْ قا ] ( ع اِ ) کون سگ ماده. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نام گیاهی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از مهذب الاسماء ).گیاه کبر. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به کبر شود.

شقاح . [ ش ِ ] (ع مص ) مشاقحه و همدیگر را دشنام دادن . (ناظم الاطباء).


شقاح .[ ش ُق ْ قا ] (ع اِ) کون سگ ماده . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نام گیاهی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از مهذب الاسماء).گیاه کبر. (از اقرب الموارد). و رجوع به کبر شود.



کلمات دیگر: