علوس . [ ع ِل ْ ل َ ] (ع اِ) قولنج و درد شکم . (ناظم الاطباء). علّوز. علّوص .
علوس
لغت نامه دهخدا
علوس .[ ع َ ] (اِخ ) نام قریه ای است . (از معجم البلدان ).
علوس. [ ع َ ] ( ع اِ ) چیزی از طعام. ( آنندراج ). چیزی از آنچه خورده میشود: ما علسنا علوساً؛ نچشیدیم چیزی. ( از اقرب الموارد ). نوعی از طعام. ( منتهی الارب ).
علوس.[ ع َ ] ( اِخ ) نام قریه ای است. ( از معجم البلدان ).
علوس. [ ع َل ْ لو ] ( اِخ ) از قلعه های بختیةالاکراد است از ناحیه ارزن. ( از معجم البلدان ). قلعه ایست اکراد را. ( از منتهی الارب ).
علوس. [ ع ِل ْ ل َ ] ( ع اِ ) قولنج و درد شکم. ( ناظم الاطباء ). علّوز. علّوص.
علوس.[ ع َ ] ( اِخ ) نام قریه ای است. ( از معجم البلدان ).
علوس. [ ع َل ْ لو ] ( اِخ ) از قلعه های بختیةالاکراد است از ناحیه ارزن. ( از معجم البلدان ). قلعه ایست اکراد را. ( از منتهی الارب ).
علوس. [ ع ِل ْ ل َ ] ( ع اِ ) قولنج و درد شکم. ( ناظم الاطباء ). علّوز. علّوص.
علوس . [ ع َ ] (ع اِ) چیزی از طعام . (آنندراج ). چیزی از آنچه خورده میشود: ما علسنا علوساً؛ نچشیدیم چیزی . (از اقرب الموارد). نوعی از طعام . (منتهی الارب ).
علوس . [ ع َل ْ لو ] (اِخ ) از قلعه های بختیةالاکراد است از ناحیه ٔ ارزن . (از معجم البلدان ). قلعه ایست اکراد را. (از منتهی الارب ).
کلمات دیگر: