کلمه جو
صفحه اصلی

علود

لغت نامه دهخدا

علود. [ ع َل ْ وَدد ] ( ع ص ) مسن و سخت ، و یا غلیظ و ضخیم. ( از لسان العرب ). رجوع به عِلودّ شود.

علود. [ ع ِل ْ وَدد ] ( ع ص ) دراز و بزرگ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کبیر. ( از اقرب الموارد ): رجل علودالعنق ؛ مرد درازگردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || رجل علود؛ سخت و قسی. || مسن و سخت ، و یا غلیظ و ضخیم. رجوع به عَلود شود. || بزرگ و سالخورده. ( از لسان العرب ). || مهتر استواررای باوقار. ( منتهی الارب ). مهتر رزین و باوقار. ( از اقرب الموارد ). مهتر رزین و بزرگ و ثخین. ( از لسان العرب ).

علود. [ ع َل ْ وَدد ] (ع ص ) مسن و سخت ، و یا غلیظ و ضخیم . (از لسان العرب ). رجوع به عِلودّ شود.


علود. [ ع ِل ْ وَدد ] (ع ص ) دراز و بزرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کبیر. (از اقرب الموارد): رجل علودالعنق ؛ مرد درازگردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || رجل علود؛ سخت و قسی . || مسن و سخت ، و یا غلیظ و ضخیم . رجوع به عَلود شود. || بزرگ و سالخورده . (از لسان العرب ). || مهتر استواررای باوقار. (منتهی الارب ). مهتر رزین و باوقار. (از اقرب الموارد). مهتر رزین و بزرگ و ثخین . (از لسان العرب ).



کلمات دیگر: