کلمه جو
صفحه اصلی

علهصه

لغت نامه دهخدا

( علهصة ) علهصة. [ ع َ هََ ص َ ] ( ع مص ) به پنجه گرفتن شیشه را برای برآوردن سربند آن. ( از منتهی الارب ). کوشش کردن برای بیرون آوردن درِ بطری. ( از تاج العروس ) ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). بیرون آوردن درِ بطری. ( از لسان العرب ) ( تاج العروس ) ( متن اللغة ). || از سر، چشم کسی را بیرون آوردن. ( منتهی الارب ). بیرون آوردن چشم از کاسه سر. ( از تاج العروس ) ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). || خواستن و سخت مروسیدن با کسی. ( منتهی الارب )( از تاج العروس ) ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). || چیزی یافتن از کسی. ( از منتهی الارب ). دریافتن چیزی از کسی. ( از تاج العروس ) ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). || به ستم بر کاری داشتن قوم را ودرشتی نمودن. ( از منتهی الارب ) ( از لسان العرب ) ( تاج العروس ) ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). || تکان دادن میخ برای از جا کندن آن. ( از متن اللغة ).

علهصة. [ ع َ هََ ص َ ] (ع مص ) به پنجه گرفتن شیشه را برای برآوردن سربند آن . (از منتهی الارب ). کوشش کردن برای بیرون آوردن درِ بطری . (از تاج العروس ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). بیرون آوردن درِ بطری . (از لسان العرب ) (تاج العروس ) (متن اللغة). || از سر، چشم کسی را بیرون آوردن . (منتهی الارب ). بیرون آوردن چشم از کاسه ٔ سر. (از تاج العروس ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). || خواستن و سخت مروسیدن با کسی . (منتهی الارب )(از تاج العروس ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). || چیزی یافتن از کسی . (از منتهی الارب ). دریافتن چیزی از کسی . (از تاج العروس ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). || به ستم بر کاری داشتن قوم را ودرشتی نمودن . (از منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (تاج العروس ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). || تکان دادن میخ برای از جا کندن آن . (از متن اللغة).



کلمات دیگر: