کلمه جو
صفحه اصلی

قضاب

فرهنگ فارسی

( اسم ) یا قضاب مصری . گل تلفنی .
نیک قطع کننده امور و توانا بر آن یا شمشیر بران .

لغت نامه دهخدا

قضاب. [ ق ُض ْ ضا ] ( ع اِ ) کبودک. گل تلگرافی. پروانش. رجوع به پروانش شود.

قضاب. [ ق َض ْ ضا ] ( ع ص ) نیک قطعکننده امور و توانا بر آن. || شمشیر بران. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قَضّابة شود.

قضاب . [ ق َض ْ ضا ] (ع ص ) نیک قطعکننده ٔ امور و توانا بر آن . || شمشیر بران . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَضّابة شود.


قضاب . [ ق ُض ْ ضا ] (ع اِ) کبودک . گل تلگرافی . پروانش . رجوع به پروانش شود.



کلمات دیگر: