نقب افکندن ٠ نقب کندن ٠ نقب زدن ٠
نقب بردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نقب بردن. [ ن َ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) نقب افکندن. نقب کندن. نقب زدن. رجوع به نقب زدن شود :
نقب در دیوار مشرق برد صبح
خشت زرین زآن میان آمد برون.
بردن نقب آشکارا برنتابد بیش ازین.
نقب در دیوار مشرق برد صبح
خشت زرین زآن میان آمد برون.
خاقانی.
من به مدح شاه نقبی برده ام در گنج غیب بردن نقب آشکارا برنتابد بیش ازین.
خاقانی.
کلمات دیگر: