کلمه جو
صفحه اصلی

محضرم

لغت نامه دهخدا

محضرم. [ م ُ ح َ رَ ] ( ع ص ) مخضرم. شاعری که جاهلیت و اسلام را دریافته است. ( از منتهی الارب ). شاعر عرب که اسلام و جاهلیت دریافته است. ج ، محضرمون. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رجوع به مخضرم شود.

محضرم. [ م ُ ح َ رِ ] ( ع ص ) کسی که در کلام لحن کند. ( ناظم الاطباء ) ( ازمنتهی الارب ). || برکننده پوست درخت. || سخت بزه کننده کمان را. ( از منتهی الارب ).

محضرم . [ م ُ ح َ رَ ] (ع ص ) مخضرم . شاعری که جاهلیت و اسلام را دریافته است . (از منتهی الارب ). شاعر عرب که اسلام و جاهلیت دریافته است . ج ، محضرمون . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مخضرم شود.


محضرم . [ م ُ ح َ رِ ] (ع ص ) کسی که در کلام لحن کند. (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب ). || برکننده ٔ پوست درخت . || سخت بزه کننده کمان را. (از منتهی الارب ).



کلمات دیگر: