کلمه جو
صفحه اصلی

عنسی

فرهنگ فارسی

علی بن یحیی یمانی

لغت نامه دهخدا

عنسی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب است به عنس بن مالک بن اُدَد. و آن حیی است از مذحج . (از اللباب فی تهذیب الانساب ). رجوع به عنس (ابن مالک ...) شود.


عنسی . [ ع َ] (اِخ ) علی بن یحیی یمانی . رجوع به علی عنسی شود.


عنسی. [ ع َ ] ( ص نسبی ) منسوب است به عنس بن مالک بن اُدَد. و آن حیی است از مذحج. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ). رجوع به عنس ( ابن مالک... ) شود.

عنسی. [ ع َ ] ( اِخ ) اسودبن کعب عنسی. لقبش ذوالحمار و کذاب است. وی کسی بود که در عهد پیغمبر ( ص ) در یمن ادعای پیغامبری کرد. رجوع به اسود ( ابن کعب... ) شود.

عنسی. [ ع َ ] ( اِخ ) علی بن محمدبن احمد عنسی صنعانی. رجوع به علی عنسی شود.

عنسی. [ ع َ ] ( اِخ ) علی بن موسی بن عبدالملک اندلسی. رجوع به علی عنسی شود.

عنسی. [ ع َ] ( اِخ ) علی بن یحیی یمانی. رجوع به علی عنسی شود.

عنسی . [ ع َ ] (اِخ ) اسودبن کعب عنسی . لقبش ذوالحمار و کذاب است . وی کسی بود که در عهد پیغمبر (ص ) در یمن ادعای پیغامبری کرد. رجوع به اسود (ابن کعب ...) شود.


عنسی . [ ع َ ] (اِخ ) علی بن محمدبن احمد عنسی صنعانی . رجوع به علی عنسی شود.


عنسی . [ ع َ ] (اِخ ) علی بن موسی بن عبدالملک اندلسی . رجوع به علی عنسی شود.



کلمات دیگر: