کلمه جو
صفحه اصلی

محلقه

لغت نامه دهخدا

( محلقة ) محلقة. [ م ُ ح َل ْ ل َ ق َ ] ( ع ص ) مؤنث مُحَلَّق. || یکی ِ مُحَلَّق. ( منتهی الارب ). رجوع به محلق شود. || شتران که به شکل حلقه داغ بر آنها کرده باشند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

محلقة. [ م ِ ل َ ق َ ] ( ع اِ ) استره. ( منتهی الارب ). تیغ. موسی. تیغ دلاکی.

محلقة. [ م ِ ل َ ق َ ] (ع اِ) استره . (منتهی الارب ). تیغ. موسی . تیغ دلاکی .


محلقة. [ م ُ ح َل ْ ل َ ق َ ] (ع ص ) مؤنث مُحَلَّق . || یکی ِ مُحَلَّق . (منتهی الارب ). رجوع به محلق شود. || شتران که به شکل حلقه داغ بر آنها کرده باشند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: