کلمه جو
صفحه اصلی

محصب

لغت نامه دهخدا

محصب. [ م ُ ح َص ْص َ ] ( اِخ ) جای سنگریزه انداختن به منی [ م ِ نا ].( منتهی الارب ). آنجا که سنگ اندازند به مکه و آنجا را حصاب نیز نامند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || ( ع ص ) مبتلا به سرخجه. محصوب. ( از منتهی الارب ).

محصب. [ م ُ ح َص ْ ص َ ] ( اِخ ) شعبی است مابین مکه و منی که به سوی ابطح میرود. ( منتهی الارب ). جایی است بین مکه و منی که به منی نزدیکتر از مکه است و بطحاء مکه می باشد که خیف بنی کنانه است و حدش از جیحون رو به منی است و گویند حدش مابین شعب عمرو تا شعب بنی کنانه می باشد و این شعب در خاک کنانه است. وجه تسمیه اینکه این مکان سنگریزه دارد. و بعضی گویند بدین مناسبت است که آنجای محل رمی جمره است. ( از معجم البلدان ).

محصب. [ م ُ ح َص ْ ص ِ ] ( ع ص ) کسی که سنگریزه پراکنده میکند. || آنکه ریگ می اندازد در جائی یا در چیزی. ( ناظم الاطباء ).

محصب . [ م ُ ح َص ْ ص َ ] (اِخ ) شعبی است مابین مکه و منی که به سوی ابطح میرود. (منتهی الارب ). جایی است بین مکه و منی که به منی نزدیکتر از مکه است و بطحاء مکه می باشد که خیف بنی کنانه است و حدش از جیحون رو به منی است و گویند حدش مابین شعب عمرو تا شعب بنی کنانه می باشد و این شعب در خاک کنانه است . وجه تسمیه اینکه این مکان سنگریزه دارد. و بعضی گویند بدین مناسبت است که آنجای محل رمی جمره است . (از معجم البلدان ).


محصب . [ م ُ ح َص ْ ص ِ ] (ع ص ) کسی که سنگریزه پراکنده میکند. || آنکه ریگ می اندازد در جائی یا در چیزی . (ناظم الاطباء).


محصب . [ م ُ ح َص ْص َ ] (اِخ ) جای سنگریزه انداختن به منی [ م ِ نا ] .(منتهی الارب ). آنجا که سنگ اندازند به مکه و آنجا را حصاب نیز نامند. (یادداشت مرحوم دهخدا). || (ع ص ) مبتلا به سرخجه . محصوب . (از منتهی الارب ).



کلمات دیگر: