کلمه جو
صفحه اصلی

عنصلاء

لغت نامه دهخدا

عنصلاء. [ ع ُ ص َ / ص ُ ] ( ع اِ ) پیاز دشتی. رجوع به پیاز موش ، اسقال و عنصل شود.

عنصلاء. [ ع ُ ص ُ ] ( اِخ ) جایگاهی است در شعر منذربن درهم کلبی. ( از معجم البلدان ).

عنصلاء. [ ع ُ ص َ / ص ُ ] (ع اِ) پیاز دشتی . رجوع به پیاز موش ، اسقال و عنصل شود.


عنصلاء. [ ع ُ ص ُ ] (اِخ ) جایگاهی است در شعر منذربن درهم کلبی . (از معجم البلدان ).



کلمات دیگر: