عنصلاء. [ ع ُ ص َ / ص ُ ] ( ع اِ ) پیاز دشتی. رجوع به پیاز موش ، اسقال و عنصل شود.
عنصلاء. [ ع ُ ص ُ ] ( اِخ ) جایگاهی است در شعر منذربن درهم کلبی. ( از معجم البلدان ).
عنصلاء. [ ع ُ ص ُ ] ( اِخ ) جایگاهی است در شعر منذربن درهم کلبی. ( از معجم البلدان ).