کلمه جو
صفحه اصلی

قونس

لغت نامه دهخدا

قونس. [ ق َ ن َ ] ( ع اِ ) اعلای سر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). رجوع به قِنس شود. || زبر خود آهنی یاآهن سر خود. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). سپر خود آهنی. ( آنندراج ). || تندی میان دو گوش اسب. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). عظم ناتی بین اذنی الفرس. ( اقرب الموارد ). || میانه راه. قَونوس.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قونوس شود.

قونس. [ ] ( معرب ، اِ ) قونوس. حب الصنوبر کبار. ( از فهرست مخزن الادویه ).

قونس . [ ] (معرب ، اِ) قونوس . حب الصنوبر کبار. (از فهرست مخزن الادویه ).


قونس . [ ق َ ن َ ] (ع اِ) اعلای سر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). رجوع به قِنس شود. || زبر خود آهنی یاآهن سر خود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سپر خود آهنی . (آنندراج ). || تندی میان دو گوش اسب . (آنندراج ) (منتهی الارب ). عظم ناتی ٔ بین اذنی الفرس . (اقرب الموارد). || میانه ٔ راه . قَونوس .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قونوس شود.



کلمات دیگر: