کلمه جو
صفحه اصلی

محصوصه

لغت نامه دهخدا

( محصوصة ) محصوصة. [ م َ ص َ ] ( ع ص ) مؤنث محصوص.
- رحم محصوصة ؛ رحم حاصة. رحم ذات حص. ( منتهی الارب ). مقطوعه. بریده. یقال بین بنی فلان رحم حاصة؛ای قد قطعوها و حصوها لایتواصلون علیها. ( لسان العرب ).

محصوصة. [ م َ ص َ ] (ع ص ) مؤنث محصوص .
- رحم محصوصة ؛ رحم حاصة. رحم ذات حص . (منتهی الارب ). مقطوعه . بریده . یقال بین بنی فلان رحم حاصة؛ای قد قطعوها و حصوها لایتواصلون علیها. (لسان العرب ).



کلمات دیگر: