نقد کن حال کسی : که نیک و بد حال کسی را می پرسد ٠
نقد کن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نقدکن.[ ن َ ک ُ ] ( نف مرکب ) نقدکن حال کسی ؛ که نیک و بد حال کسی را می پرسد. رجوع به نقد کردن شود :
صراف سخن به لفظ چون زر
در رشته چنین کشید گوهر
کز نقدکنان حال مجنون
پیری سره بود خال مجنون.
صراف سخن به لفظ چون زر
در رشته چنین کشید گوهر
کز نقدکنان حال مجنون
پیری سره بود خال مجنون.
نظامی.
کلمات دیگر: