متنفر شدن . گریزان گشتن .
نفیر شدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نفیر شدن. [ ن َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) متنفر شدن. گریزان گشتن :
مرغ را گر ذوق آید از صفیر
چون که جنس خود نیابد شد نفیر.
کیمیا را هیچ از وی وا مگیر.
مرغ را گر ذوق آید از صفیر
چون که جنس خود نیابد شد نفیر.
مولوی.
گر مسی گردد ز گفتارت نفیرکیمیا را هیچ از وی وا مگیر.
مولوی.
کلمات دیگر: