مترادف وارو : برعکس، پشت، سرازیر، سرنگون، عقب، وارونه، آژخ، زگیل
وارو
مترادف وارو : برعکس، پشت، سرازیر، سرنگون، عقب، وارونه، آژخ، زگیل
فارسی به انگلیسی
inverted, turned upside down or inside, out, [fig.]contrary, queer, [adv.] upside down, inside out
flip-flop, obverse, reverse, somersault
مترادف و متضاد
برعکس، پشت، سرازیر، سرنگون، عقب، وارونه
آژخ، زگیل
۱. برعکس، پشت، سرازیر، سرنگون، عقب، وارونه
۲. آژخ، زگیل
فرهنگ فارسی
( اسم ) قلمه های درخت تبریزی را گویند.
وارن شاعر و نویسنده لاتینی
فرهنگ معین
(اِ. ) = واروک : زگیل .
(اِمر. ) قلمه های درخت تبریزی را گویند.
(اِ.) 1 - وارون ، واژگون . 2 - پُشتک .
(اِ.) = واروک : زگیل .
(اِمر.) قلمه های درخت تبریزی را گویند.
لغت نامه دهخدا
- وارو زدن در کاری ؛ بعکس آن رفتار کردن. بخلاف آن رفتن. جهت مقابل آن برگزیدن.
|| واروک. زگیل. رجوع به واروک شود.
وارو. ( اِخ ) وارُن. شاعر و نویسنده لاتینی. رجوع به وارن شود.
وارو. (اِخ ) وارُن . شاعر و نویسنده ٔ لاتینی . رجوع به وارن شود.
وارو.(اِ) مقابل رو. پشت . عکس . (از یادداشتهای مؤلف ).
- وارو زدن در کاری ؛ بعکس آن رفتار کردن . بخلاف آن رفتن . جهت مقابل آن برگزیدن .
|| واروک . زگیل . رجوع به واروک شود.
فرهنگ عمید
۲. (اسم مصدر ) (ورزش ) در ژیمناستیک، پشتک.
* وارو زدن: (مصدر لازم )
۱. (ورزش ) پشتک زدن در آب، گود زورخانه، و بر روی زمین.
۲. برعکسِ کار کس دیگر کاری انجام دادن.
۱. وارون؛ واژگون.
۲. (اسم مصدر) (ورزش) در ژیمناستیک، پشتک.
〈 وارو زدن: (مصدر لازم)
۱. (ورزش) پشتک زدن در آب، گود زورخانه، و بر روی زمین.
۲. برعکسِ کار کس دیگر کاری انجام دادن.
دانشنامه عمومی
(به فتح ر و سکون و) (فارسی هراتی، افغانستان) قرض را با وجه یا جیز دیگری مبادله کردن:«من مرد کار خود را به قرضی که از شما دا رم، وارو می کنم.»
گویش اصفهانی
تکیه ای: vârina
طاری: paštodüm
طامه ای: paštodim
طرقی: vârina
کشه ای: vârina
نطنزی: paštodum