برابر پارسی : نوشتن، نهادن، زدن، تو کردن
وارد کردن
برابر پارسی : نوشتن، نهادن، زدن، تو کردن
فارسی به انگلیسی
to import, to enter or register, [fig.] to initiate, to involve
enter, inject, introduce, land
فارسی به عربی
ادخل , استیراد , تضمن , مستهل
مترادف و متضاد
اشنا کردن، درک کردن، وارد کردن، استنباط کردن، القاء کردن، گماشتن بر
اظهار کردن، وارد کردن، اهمیت داشتن، تسخیر کردن، گذاردن، به کشور اوردن، دخل داشتن به، تاثیر کردن در، با پیروزی بدست امدن
اوردن، وارد کردن
وارد کردن، گیر انداختن، پیچیدن، گرفتار کردن، مستلزم بودن، گرفتار شدن، پیچیده شدن، در گیر کردن یا شدن
اغاز کردن، وارد کردن، ابتکار کردن، بنیاد نهادن، تازه وارد کردن، نخستین قدم را برداشتن
توقیف کردن، وارد کردن، داخل شدن در
فرهنگ فارسی
(مصدر ) ۱ - داخل کردن . ۲ - مطلع کردن . یا ایراد وارد کردن اعتراض کردن .
در آوردن داخل کردن بجایی
در آوردن داخل کردن بجایی
لغت نامه دهخدا
وارد کردن. [ رِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) درآوردن. داخل کردن به جایی. داخل کردن کالا و جز آن. مقابل صادر کردن. || مطلع کردن. واقف کردن. || فرود آوردن. وارد ساختن ضربه و جز آن به چیزی. || ایراد کردن. ( از یادداشتهای مؤلف ).
پیشنهاد کاربران
تزریق
وارد کردن: [ اصطلاح زورخانه ]اصطلاحی است برای احترام گذاشتن به پیشقدمان و پهلوانان و صاحب کوتاه موقع ورود به زورخانه که عبارت است از زدن ضرب و زنگ و ادای صلوات و خوشامد گفتن.
کلمات دیگر: