کلمه جو
صفحه اصلی

واجستن


مترادف واجستن : بازبینی، تفحص، جست وجوکردن، واجویی، یافتن

مترادف و متضاد

بازبینی، تفحص، جستجو کردن، واجویی، یافتن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - جستجو کردن تفحص نمودن ( گمشده غایب ) . ۲ - تفحص کردن

لغت نامه دهخدا

واجستن. [ ج ُ ت َ ] ( مص مرکب ) جستجو و تفحص نمودن. جستجوی چیز گمشده کردن. ( آنندراج ). بازجستن و جستجو کردن چیزی را پس از غایب بودن و تفحص نمودن از چیز گمشده. ( ناظم الاطباء ). تفقد. ( زوزنی ) ( ترجمان قرآن عادل بن علی ). تفحص کردن. تفتیش. واپرسیدن :
چو واجستیم از آن صورت که حال است
رصد بنمود کاین معنی محال است.
نظامی.
آتش عشق در دل ما جو
عاشقان ضعیف را واجو.
عراقی همدانی.
و رجوع به تفحص و واپرسیدن و واجست و تفقد و بازجستن شود.


کلمات دیگر: