برانداختن , ازميان بردن , منسوخ کردن , منسوخ , از ميان برده , ملغي , باطل کردن , لغو کردن , بروزدادن , از دهان بيرون انداختن , فسخ کردن , برگرداندن حکم صادره , ممنوع کردن
الغ
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
( آلغ ) ( اسم ) ۱ - عقاب شاهین . ۲ - پرنده ایست از دست. شکاریان روزانه دارای قدی متوسط و سری کشیده و منقار و پنجه های نسبه ضعیف .
بزرگ، توانا، بزرگوار
( صفت ) بزرگ مهتر .
بزرگ . مقابل کوچک
بزرگ، توانا، بزرگوار
( صفت ) بزرگ مهتر .
بزرگ . مقابل کوچک
فرهنگ معین
( آلغ ) (لُ ) ( اِ. ) نک آله .
(اُ لُ ) [ تر - مغ . ] (ص . ) بزرگ ، مهتر.
(اُ لُ ) [ تر - مغ . ] (ص . ) بزرگ ، مهتر.
(اُ لُ) [ تر - مغ . ] (ص .) بزرگ ، مهتر.
لغت نامه دهخدا
الغ. [ اَ ل ِ ] ( ص ) نامرد و مخنث و حیز. ( هفت قلزم ) ( از برهان قاطع ). غَر. نامرد. ( شرفنامه منیری ).
الغ. [ اِ ] ( اِ ) نلک. یا الج است که در تداول مردم گناباد نوعی از گوجه پیوندناشده است. در تداول مردم آذربایجان اَلچَه. گوجه را گویند مطلقاً.
الغ. [ اُ ل ُ ] ( ترکی ، ص ) بزرگ. مقابل کوچک. ( هفت قلزم ) ( شرفنامه منیری ) ( برهان قاطع ). کلان و بزرگ ، و این لفظ ترکی است. ( غیاث اللغات ) :
پس ایاز مهرافزا برجهید
پیش تخت آن الغ سلطان دوید.
جمله را رو سوی آن سلطان الغ.
در قتال سبزوار بی پناه.
الغ. [ اِ ] ( اِ ) نلک. یا الج است که در تداول مردم گناباد نوعی از گوجه پیوندناشده است. در تداول مردم آذربایجان اَلچَه. گوجه را گویند مطلقاً.
الغ. [ اُ ل ُ ] ( ترکی ، ص ) بزرگ. مقابل کوچک. ( هفت قلزم ) ( شرفنامه منیری ) ( برهان قاطع ). کلان و بزرگ ، و این لفظ ترکی است. ( غیاث اللغات ) :
پس ایاز مهرافزا برجهید
پیش تخت آن الغ سلطان دوید.
مولوی.
مؤمن و ترسا، جهود و گبر و مغجمله را رو سوی آن سلطان الغ.
مولوی.
شد محمد الب الغ خوارزمشاه در قتال سبزوار بی پناه.
مولوی.
|| توانا و قادر. ( فرهنگ ناظم الاطباء ).الغ. [ اَ ل ِ ] (ص ) نامرد و مخنث و حیز. (هفت قلزم ) (از برهان قاطع). غَر. نامرد. (شرفنامه ٔ منیری ).
الغ. [ اِ ] (اِ) نلک . یا الج است که در تداول مردم گناباد نوعی از گوجه ٔ پیوندناشده است . در تداول مردم آذربایجان اَلچَه . گوجه را گویند مطلقاً.
الغ. [ اُ ل ُ ] (ترکی ، ص ) بزرگ . مقابل کوچک . (هفت قلزم ) (شرفنامه ٔ منیری ) (برهان قاطع). کلان و بزرگ ، و این لفظ ترکی است . (غیاث اللغات ) :
پس ایاز مهرافزا برجهید
پیش تخت آن الغ سلطان دوید.
مؤمن و ترسا، جهود و گبر و مغ
جمله را رو سوی آن سلطان الغ.
شد محمد الب الغ خوارزمشاه
در قتال سبزوار بی پناه .
|| توانا و قادر. (فرهنگ ناظم الاطباء).
پس ایاز مهرافزا برجهید
پیش تخت آن الغ سلطان دوید.
مولوی .
مؤمن و ترسا، جهود و گبر و مغ
جمله را رو سوی آن سلطان الغ.
مولوی .
شد محمد الب الغ خوارزمشاه
در قتال سبزوار بی پناه .
مولوی .
|| توانا و قادر. (فرهنگ ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
بزرگ، والامقام، بزرگوار: مؤمن و ترسا جهود و گبر و مغ / جمله را رو سوی آن سلطان الغ (مولوی: ۹۴۰ ).
دانشنامه عمومی
عقاب؛ شاهین.
گویش مازنی
( آلغ ) /aalegh/ بافته ای نازک تر ازپلان پشتی که روی پالان و گردن و کفل اسب، خر و یا قاطر قرار گیرد
/alogh/ عقاب – شاهین
/alogh/ عقاب – شاهین
کلمات دیگر: