کلمه جو
صفحه اصلی

ال جو

لغت نامه دهخدا

الجو. [ ] ( اِخ ) از فرزندان غازان خان. رجوع به فهرست تاریخ غازانی چ انگلستان شود.

گویش مازنی

/aljo/ درست نجویدن غذا - نجویده خوردن

۱درست نجویدن غذا ۲نجویده خوردن



کلمات دیگر: