( اسم ) گیاهی از تیر. روناسیان که یکساله است و بعلت پوشیده بودن از خارهای کوچک و قلاب مانند بسهولت باشیائ مجاور و حتی پشم گوسفندان که از مجاورت آن عبور کنند میچسبند . برگهای این گیاه فراهم ( بصورت ۶ تایی یا۸ تایی ) و نوک تیز و باریک و پوشیده از تارهای قلاب مانند و گلهایش سفید و مجتمع ( که برروی دم گلی بلندتر از برگهای قرار دارند ) است . جوشاند. آن بعنوان مدر استعمال میشده . این گیاه در اکثر نقاط ایران میروید بلشکه افارین ارمن حشیشه الافعی قوت البریه مصفی الراعی یا پیشقان قازاوتی .
بلسکی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بلسکی. [ ب َ ل َکا ] ( ع اِ ) گیاهی از تیره روناسیان که یک ساله است و بعلت پوشیده بودن از خارهای کوچک و قلاب مانند به سهولت به اشیاء مجاور و حتی پشم گوسفندان که از مجاورت آن عبور کنند می چسبد. برگهای این گیاه فراهم ( بصورت شش تایی یا هشت تایی ) و نوک تیز و باریک و پوشیده از تارهای قلاب مانند و گلهایش سفید و مجتمع ( که بر روی دم گلی بلندتر از برگها قرار دارند ) است. جوشانده آن بعنوان مدر استعمال میشده. این گیاه در اکثر نقاط ایران میروید. بلشکه. افارین. ارمن. حشیشةالافعی. قوت البریة. مصفی الرعاء. مصفی الراعی. یاپیشقان. قازاوتی. ( فرهنگ فارسی معین ). عکرش. ودود. حب الصبیان. فوه برانیه. بلسک. بلسکاء. و رجوع به بلسک و بلسکاء شود.
گویش مازنی
/beleski/ پقلتی
پقلتی
کلمات دیگر: