کلمه جو
صفحه اصلی

گنجان

فارسی به انگلیسی

capacitor

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - جا گرفته در چیزی . ۲ - جمع شده گرد آمده . ۳ - راست آمده صادق .

لغت نامه دهخدا

گنجان . [ گ ُ ] (نف ) صفت فاعلی از گنجیدن .(کلیله و دمنه به نقل بهار در سبک شناسی ج 2 ص 266).


گنجان. [ گ ُ ] ( نف ) صفت فاعلی از گنجیدن.( کلیله و دمنه به نقل بهار در سبک شناسی ج 2 ص 266 ).

گنجان. [ گ َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان رابر بخش بافت شهرستان سیرجان که در 42000گزی شمال خاوری بافت ، سر راه مالرو جواران به رابرواقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 300 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. مزرعه صاحب آباد جزء این ده است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

گنجان . [ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان رابر بخش بافت شهرستان سیرجان که در 42000گزی شمال خاوری بافت ، سر راه مالرو جواران به رابرواقع شده است . هوای آن سرد و سکنه اش 300 تن است . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . مزرعه ٔ صاحب آباد جزء این ده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


دانشنامه عمومی

مختصات: ۲۹°۲۰′۳۶″ شمالی ۵۶°۵۶′۲۵″ شرقی / ۲۹٫۳۴۳۳۳°شمالی ۵۶٫۹۴۰۲۸°شرقی / 29.34333; 56.94028
گنجان، روستایی از توابع شهرستان رابر در استان کرمان ایران است.
این روستا در دهستان سیه بنوئیه قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱٬۴۲۸ نفر (۳۶۰خانوار) بوده است.

پیشنهاد کاربران

نام باستانی و کاملا ایرانی است، گُنجان ریشه در دوران عیلام و رونق خرید و فروش پارچه و جاده ابریشم دارد اهمیت پارچه در آن دوران بعنوان دارایی و سرمایه باعث شده که گنجان به گنج تبدیل شود.
گنجان به معنی محل پارچه بافی یا محل نگهداری و عرضه پارچه است . قوم و سرزمین گنجه در آذربایجان معروف است و این نام در اکثر نقاط ایران و جادهای شاهی به ریخت های ( گنجه، گنجان، گنجگون ) وجود دارد .


کلمات دیگر: