سپیدی مایل به تیرگی
قهبه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( قهبة ) قهبة. [ ق َب َ ] ( ع ص ) مؤنث قهب بمعنی سپید که بر وی تیرگی باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به قهب شود.
قهبة. [ ق َ هَِ ب َ ] ( ع ص ) سپید که بر وی تیرگی باشد. ( منتهی الارب ). رجوع به قَهب شود. || کوه بزرگ و گویند دراز. || شتر کهنسال. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قهب شود.
قهبة. [ ق ُ ب َ ] ( ع اِمص ) سپیدی مایل به تیرگی. و قال الاصمعی غبرة الی سواد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قَهبة و قهب شود.
قهبة. [ ق َ هَِ ب َ ] ( ع ص ) سپید که بر وی تیرگی باشد. ( منتهی الارب ). رجوع به قَهب شود. || کوه بزرگ و گویند دراز. || شتر کهنسال. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قهب شود.
قهبة. [ ق ُ ب َ ] ( ع اِمص ) سپیدی مایل به تیرگی. و قال الاصمعی غبرة الی سواد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قَهبة و قهب شود.
قهبة. [ ق َ هَِ ب َ ] (ع ص ) سپید که بر وی تیرگی باشد. (منتهی الارب ). رجوع به قَهب شود. || کوه بزرگ و گویند دراز. || شتر کهنسال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قهب شود.
قهبة. [ ق َب َ ] (ع ص ) مؤنث قهب بمعنی سپید که بر وی تیرگی باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قهب شود.
قهبة. [ ق ُ ب َ ] (ع اِمص ) سپیدی مایل به تیرگی . و قال الاصمعی غبرة الی سواد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قَهبة و قهب شود.
پیشنهاد کاربران
در زبان ترکی فحش رکیکی است.
به زن فاحشه یا جنده قهبه گویند.
مثلا هنگام فحش دادن یا به شوخی به طرف مقابل میگویند.
مادر قهبه یا خواهر قهبه یا زن قهبه.
به زن فاحشه یا جنده قهبه گویند.
مثلا هنگام فحش دادن یا به شوخی به طرف مقابل میگویند.
مادر قهبه یا خواهر قهبه یا زن قهبه.
برای خوش گزرانی
به زنان هوس بازی که کار های حرام میکنند و فاحشه هستند در زبان ترکی قهبه میگویند
مجید دلبندم اون قحبه هست، به معنی زن فاحشه
قهبه به سپیدى که بر روى آن تیرگی باشد گفته میشود
قهبه به سپیدى که بر روى آن تیرگی باشد گفته میشود
عزیزم اولا اون واژه ای که میگین " قحبه" هست ثانیا اصلا تو زبان ترکی شکل نگرفته، یه واژه ی عربی هست.
کلمات دیگر: