کرامت کردن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - بزرگوار ی کردن . ۲ - عطا کردن بخشیدن : [ سلطان میگوید بشکر ان. آنکه حق تعالی مرا بر تو ظفر داد و فتح و نصرت کرامت کرد با تو آن کنم که از من سزد ] . ( سلجوقنام. ظهیری ) ۳ - ( تصوف ) خارق عادت پدید آوردن .
لغت نامه دهخدا
کرامت کردن. [ ک َ م َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بزرگواری کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). || دادن. ( آنندراج ). عطا کردن. بخشیدن. ( فرهنگ فارسی معین ). دادن آنکه قدر و مرتبت برتر دارد. ( یادداشت مؤلف ) : مبشران رابگردانیدند و بسیار کرامت کردند. ( تاریخ بیهقی ). حق تعالی ابراهیم را چهار پسر فرزند کرامت کرد. ( قصص الانبیاء ص 57 ). و پسری خداوند عالم کرامت کرده است. ( قصص الانبیاء ص 99 ). و تناسخیان گویند که وی [ جمال ] خلعت آفریدگار است که به مکافات آن پاکی و پرهیزگاری که بنده کرده بود اندر پیش... او را کرامت کرد. ( نوروزنامه ). سلطان می گوید به شکرانه آنکه حق تعالی مرابر تو ظفر داد و فتح و نصرت کرامت فرمود با تو آن کنم که از من سزد. ( سلجوقنامه ظهیری چ خاور ص 27 ).
زآن کرامتها که حق با این دروگرزاده کرد
میکشند از کینه چون نمرود بر گردون کمان.
زآن کرامتها که حق با این دروگرزاده کرد
میکشند از کینه چون نمرود بر گردون کمان.
خاقانی.
|| خارق عادت پدید آوردن. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرامت و کرامت فرمودن شود. || توقیر کردن. حرمت داشتن. نواختن : و عمش ابن ابی العاص او را کرامت کرد و مال بستد و بر این جمله قرار داد و بازگشتند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 115 ).پیشنهاد کاربران
عطا کردن. بخشیدن
کلمات دیگر: