مترادف خود نمایی کردن : جلوه فروختن، جلوه گری کردن، تظاهر کردن، عرض اندام کردن، خود را نشان دادن
خود نمایی کردن
مترادف خود نمایی کردن : جلوه فروختن، جلوه گری کردن، تظاهر کردن، عرض اندام کردن، خود را نشان دادن
فارسی به انگلیسی
brag
فارسی به عربی
استعراض
مترادف و متضاد
اقامه کردن، خود نمایی کردن، قرار دادن، گذاردن، ژست گرفتن، وانمود شدن، قیافه گرفتن
خود نمایی کردن، جرقه زدن
خود نمایی کردن
به رخ کشیدن، بالیدن، خود نمایی کردن، جولان دادن
بسرعت رفتن، بسرعت انجام دادن، بشدت زدن، خود نمایی کردن
خود نمایی کردن
خود نمایی کردن، قرار دادن
فرهنگ فارسی
خود را نمودن خود را نشان دادن
لغت نامه دهخدا
خودنمایی کردن. [ خوَدْ / خُدْ ن ُ / ن ِ / ن َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خود را نمودن. خود را نشان دادن. تظاهر کردن.
پیشنهاد کاربران
کسی که خود را به نمایش میگذارد
تفاخر کردن ، فخر فروختن و خودبزرگ بینی
خود نمایی
خود نمایی: به کسی می گویند که خودش را به
دیگران نشان دهد
دیگران نشان دهد
کلمات دیگر: