دست تنها کسی که بدون کمک ومعاون کاری راکه قاعدتا به دستیار و معاونی نیازمندست انجام دهد : ازصبح تاحال من یک لنگه پا ایستاده و این مهمانی را برگزار کردهام .
یک لنگه پا
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
یک لنگه پا. [ ی َ / ی ِ ل ِ گ َ / گ ِ] ( ق مرکب ) ( اصطلاح عامیانه ) یک لنگ پا. بر یک پا.
- یک لنگه پا ایستادن ؛ مصراً پافشاری کردن. با پافشاری. مصراً.
|| دست تنها. کسی که بدون کمک و معاون کاری را که قاعدتاً به دستیار و معاون نیازمند است انجام دهد. ( از: فرهنگ لغات عامیانه ).
- یک لنگه پا ایستادن ؛ مصراً پافشاری کردن. با پافشاری. مصراً.
|| دست تنها. کسی که بدون کمک و معاون کاری را که قاعدتاً به دستیار و معاون نیازمند است انجام دهد. ( از: فرهنگ لغات عامیانه ).
جدول کلمات
دست تنها
کلمات دیگر: