وَرِجَمکَرد، وَرِجَمکَرت - واژه اوستایی
وَرِ ( وَرِنگه ) : جای سر پوشیده، پناهگاه، سوراخی در کوه، غار، دژ، قعله، بارو -
داوری ایزدی، راستی آزمایی یزدان ( yazata ) ، آزمایش دینی، پَساخت اهورامزدا، سنجش دادار، آزمون پروردگار، امتحان الهی ( ابتلا )
به مانند:
گذر سیاوش از آتش >>> برای پاک شدن از تهمت سودابه
ریختن فلز گداخته ( روی ) بر سینه موبد آذرباد مهراسپندان >>> برای گرفتن ( جلب ) خرسندی ( اعتماد ) مردم
در گزیده های زادِسپَرَم و رَشن یشت درباره زرتشت آمده است:
1. راه رفتن بر روی آتش >>> سه گام به پاس سه پند نیک برداشت که آسیبی ندید
2. ریختن فلز گداخته بر سینه >>> فلز گداخته یخ بست
3. دریدن شکم زرتشت >>> دستی بر شکمش کشید و زخم بهبود یافت
نمونه بارز آن خوردن آب گوگرد هست >>> برای پایستن ( اثبات ) بی گناهی
اگر زنده می ماند راست گفته و اگر جان می باخت دروغگو بوده است
که امروزه به آن سوگند ( قسم ) می گویند!
( ( سوگند:سووَر، سئوکَنتَه، سوکَنتا، سوکَند -
واژه انگلیسی "swear" از فارسی گرفته شده است! گوگرد یا سولفور با نماد شیمیایی S ) )
جَم: چهارمین پادشاه پیشدادی که 700 سال فرمانروایی کرد - نیک، خوب، پاکیزه، بهشتی، هو
( ( ریشه واژه عَجَم: امروزه یعنی مردمان پارس ولی در روزگار کهن، فرنام ( لقب ) ایرانیان بوده است که وابسته به کارهای شگفت انگیز جمشید بوده است! ) )
نام جمشید در اوستا: یِیِمَه ( یَم، یَمَه، یَما ) : فرنام ایزد آب ها در فرهنگ بین النهرین و همچنین فرنام ایزد مرگ و برادر همزاد یَمی ( به مانند مَشی و مَشیانه ) در فرهنگ بودایی، هندی، چینی و ژاپنی
کرد ( کرت ) : کردن، انجام دادن - ساختن، درست کردن، مُهیّا و آماده کردن، آفریدن
معنی: داوری نیک ایزدی انجام دادن، انجام آزمون خدایی جمشید، آماده کردن داوری ایزدی جمشید، درست کردن پناهی نیکو، ساختن پناهگاه جمشید ( ساخت پناه بهشتی ) ، سنجش کردن پروردگار با پناهگاه جمشید
داستان آن که در وندیداد آمده است:
اهورامزدا در پایان آمدن هوشیدر! ( هوشیعانا، زایش حضرت مسیح"ع" ) به جمشید هشدار می دهد و گوشزد می کند که مردمانش گرفتار سه زمستان و یخبندان سخت می شوند که زمان آن آشکار نیست که کی به پایان برسد و دیو ملکوس بر آن ها چیره می گردد
*** یادآوری از واژه تیشتر: مَلکوس ( مالکوس، مَرکوس ) و همچنین کوهاک ( کولاب، کَلاک ) : دیو کولاک، برف و بوران و یخبندان >>> دشمن خورشید ( هُور خَشتیَه ) ***
جمشید هم از برای آن، در بالای همان کوهی ( کوه هُکَر یا سبلان ) که برای آناهیتا قربانی کرده بود؛ پناهگاهی رویایی یا آرمان شهری می سازد تا از گزند دیو ملکوس در آرامش باشد
سپس تخمه گونه های گیاهان، جانوران و بهترین مردمان را در دژ خود جای می دهد!
( ( به مانند داستان حضرت نوح"ع" ) )
تنها مردمانی به نام: "بی پُشت" ها به وَرِجَمکَرد نرفتند!
( ( بی پُشت: واژه فارسی میانه ( پارسیگ )
اوستا: اَهاوَیُه
وندیداد: زَفَنگَل ( زُونگَل، همان گونه امروزی اُوزگَل! )
ویژگی ( صفت ) کسانی است که اهورامزدا از آوردن آنان به ورجمکرد روا نمی دانست!
این مردمان ( بی پُشت ها ) به وَرِجَمکَرد نرفتند زیرا از آن ها به عنوان مردمانی: سست عنصر، تنبل، گُشاد، خمیده ( گوژپشت ) ، بی خایه، نازا، ناباروَر
یاد می شود! ) )
در هنگام زمستان سخت:
پس از سیصد سال، انبوه مردم از شلوغی به تنگ می آیند و به جمشید می گویند که دیگر گنجایش ندارند تا در این پناهگاه جای گیرند
جمشید هم به بالای کوه سبلان می رود و از فرشته های زمین ( سپندارمذ و زامیاد ) کمک می خواهد و آن ها را صدا ( سَدا ) می زند و سه بار ( به نشانه سپندارمذ ) چوبدستی خود را به زمین می کوبد و به زمین می گوید: فراز رو و فراخ شو ( کنار برو و گسترده شو )
سپس زمین سه پَستا ( نوبت ) گسترده می شود!
( ( همچون داستان حضرت موسی"ع" ) )
پس از گذراندن سه زمستان، سرانجام جمشید و مردمانش از این آزمایش پروردگار سربلند بیرون می آیند و به زندگی عادی خود باز می گردند و همه چیز به روال پیشین خود بر می گردد!
( ( سِپَنتمان زرتشت شش فرزند داشت:
سه پسر: 1. ایسَت واستَرَ 2. اوروَتَت نَرَ 3. هورچیثزَه ( خورشید چهر )
سه دختر: 1. فِرینی ( فِرِنی: نام نخستین دختر زرتشت! )
2. ثِریتی ( گونه دخترانه تِریتا! )
3. پوروچیستا ( از نخستین ایمان آورندگان به دین مَزدَیَسنا )
اوروَتَت نَرَ ( اَروَتَدنَر ) در شُمار جاودانگان قرار دارد و در فَرَشگرد ( رستاخیز ) به یاری هوشیدر ماه ( سوشیانت، امام زمان ) بر می خیزد
همچنین او فرمانروای ورجمکرد هست و در آنجا به سر می برد! ) )
ولی چندی نمی پاید که جمشید بخاطر کارهایی که کرده بود
( ( کارهای جمشید به مانند:
ساخت ابزارهای جنگی نوین، یافتن ابریشم و دوخت و دوز، ساخت ساختمان و کاخ، ساختن گرمابه، کشف گوهرهای نایاب،
پی بردن به خوشبویی میوه و گیاهان و ساخت عطر و خوشبویه، ساختن کشتی و یادگیری دریانوردی، شگفتی های هفتگانه جمشید، رام کردن دیوها و جام جهان نما و. . . ) )
و همچنین کارهای ناروایی به مانند: دروغگویی و خوردن گوشت در روز نَبُر و. . . ( در زامیاد یشت درباره آن سخن رفته است ) خودخواه ( مغرور ) می شود!
( ( یادآوری از واژه تیشتر:
اُودَگ دیوی بود که جمشید ( جَم، یَم ) را به سویِ سرگرمی ها و لذت های دنیایی کشاند و فرنود ( باعث ) شد که فَرِّ ایزدی از او پَر بکشد! ) )
بنابراین فرّ ایزدی ( کاریزما ) آن رخت بر می بندد و ضحاک بر او چیره می گردد و به همراه سِپیتوره ( سِپیتَمه ) جمشید را می کشد
سپس همانگونه که از عصای آن سه نوبت زمین باز می گشت >>> این بار، سه نوبت به گونه پرنده شاهین ( وارَغنَه ) فرّ ایزدی از روان او بیرون می رود و به ایزد مهر ( میترا ) ، فریدون و گرشاسپ می پیوندد!
فردوسی:
مَنی چون بِپیوست با کردگار/شکست اندر آورد و برگشت کار
چه گفت آن سخن گوی با فَرّ و هوش/چو خسرو شوی بندگی را بکوش
به یزدان هر آنکس که شد ناسپاس/به دلش اندر آید ز هر سو هراس
به جمشید بر تیره گون گشت روز/همی کاست آن فَرّ گیتی فروز