ملموس. [ م َ ]( ع ص ) لمس شده. به دست سوده شده. ( از ناظم الاطباء ). ببسائیده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
وآنکه را بد ز پیل ملموسش
دست و پای سطبر پر بؤسش
گفت شکلش چنانکه مضبوط است
راست همچون عمود مخروط است.
سنائی.
|| اکاف ملموس الاحناء؛ پالان خراشیده و کجی و بلند آن درست کرده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). پالان درست کرده و کجی و بلندی آن تراشیده شده. ( ناظم الاطباء ).