مترادف عنود : ستیزه کار، عنادورز، عنید، کینه توز، کینه جو، گردنکش، متمرد، نافرمان
عنود
مترادف عنود : ستیزه کار، عنادورز، عنید، کینه توز، کینه جو، گردنکش، متمرد، نافرمان
مترادف و متضاد
۱. ستیزهکار، عنادورز، عنید، کینهتوز، کینهجو
۲. گردنکش، متمرد، نافرمان
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - آنکه ستیزه کند ستیزه کار ۲ - برگردنده از راه .
برگردنده از راه برگشته از قصد و هدف و آن فعول بمعنای فاعل است ستیهنده
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
عنود. [ ع َ ] ( ع ص ) برگردنده از راه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). برگشته از قصد و هدف ، و آن فعول بمعنای فاعل است. ( از اقرب الموارد ). ستیهنده. ( دهار ). ستیزنده و گمراه. ( غیاث اللغات ) : روزگار عنود و دهر کنود به مساوفت و محاسدت به رگ گردن بایستاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 449 ).
چون تو چشم دل نداری ای عنود
که نمی دانی تو هیزم را ز عود.
که دهی دختر به بیگانه عنود.
از نهیب حمله گرگ عنود.
چون تو چشم دل نداری ای عنود
که نمی دانی تو هیزم را ز عود.
مولوی .
گفت امّید من از تو این نبود
که دهی دختر به بیگانه ٔ عنود.
مولوی .
فرصت آن پشّه راندن هم نبود
از نهیب حمله ٔ گرگ عنود.
مولوی .
|| ابر بسیارباران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ابربسیارباران که بازنمی ایستد. (از اقرب الموارد). || تیر که فایز برآید بر جهت سایر تیرها. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). تیری که در جهتی غیر از جهت سایر تیرها، فایز خارج شود. (از اقرب الموارد). || شتر ماده ٔ بگوشه چرنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ماده شتر بگوشه ای چرنده و تنهاچرنده . (ناظم الاطباء). ج ، عُنُد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
عنود. [ ع ُ ] (ع مص ) برگردیدن از راه و میل کردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). عدول کردن و برگشتن از راه . (از اقرب الموارد). || روان گردیدن خون چندانکه خشک نگردد. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). جاری شدن خون از رگ و التیام نیافتن رگ . (از اقرب الموارد). || تنها چریدن ناقه .(از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). در گوشه ای تنها چریدن ماده شتر. (از ناظم الاطباء). || دیده و دانسته بازگردیدن از حق ، و برخلاف حق کاری کردن ، و رد کردن حق را و به باطل ستهیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مخالفت با حق و آن را دانسته رد کردن . (از اقرب الموارد) : والی آن بقعه در کفر و کنود غالی است و به نخوت طغیان و عنود متعالی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 354).
فرهنگ عمید
۲. برگردنده از راه.
پیشنهاد کاربران
یهودیان کَنودند لَدودند عَنودند یا کُنودند لُدودند عُنودند. ( هم فتحه درست است هم ضمه )
لدود یعنی دشمن سرسخت.
عنود یعنی دیده و دانسته بازگردیدن از حق، مخالفت با حق و آن را دانسته رد کردن، ستیزه کار.
کنود یعنی ناسپاس. حق نشناس. کافرنعمت
یا برای یادسپاری بهترمی توان از تکنیک هایی چون کشف کلمات اشنا درون کلمه و سپس ارتباط سازی با معنی استفاده نمود 1. مثال کنود
کشف: فرض کنید ( کن ) کنود مخفف کنه است جانوری انگلی که به وسیلۀ خرطوم خود خون حیوانات را می مکد ومجازا به کسی که در امری سماجت بسیار کند گفته می شود و ( ود ) کنود برگرفته از کلمه ی یهود است.
ارتباط سازی: کنه های یهودی یعنی اسرایئلی ها در بدی سماجت دارند و ناسپاسترین مردمان کره زمینند چون خون بشریت را می مکند.
2. مثال عنود
کشف: فرض کنید ( ع ) عنود مخفف عنتر، دسته ای از میمونهایند که به ادم های بد ترکیب در مقام توهین گفته می شود و از ترکیب عنترباز و عنتربازی درگفتگوها استفاده می شود واما ( ود ) عنود برگرفته از کلمه ی یهود باشد.
ارتباط سازی: عنترهای یهود یعنی اسرایئلی ها مانند میمون ها اذیت کننده و ستیزه کار بشریتند.
3. مثال لدود
کشف: فرض کنید ( لد ) لدود مخفف لندهور صفتی برای بیان بی خاصیت بودن شخص درشت اندامِ قوی هیکل و ( ود ) لدود برگرفته از کلمه ی یهود است.
ارتباط سازی: لندهورهای یهودی یعنی اسرایئلی ها همان هیولاهای بی خاصیت دشمن سرسخت بشریتند.