کلمه جو
صفحه اصلی

علی عبدی

لغت نامه دهخدا

علی عبدی. [ ع َ ی ِ ع َ ] ( اِخ ) ابن حسن بن اسماعیل عبدی. مکنی به ابوالحسن. از بنی عبدالقیس است. رجوع به علی عبدری ( ابن حسن بن اسماعیل بن احمدبن جعفربن... ) شود.

علی عبدی. [ ع َ ی ِ ع َ ] ( اِخ ) ابن محمدبن حسن عبدی. مکنی به ابوتمام و مشهور به ابن یزداد. وی قاضی واسط بود و در سال 372 هَ. ق. در همین شهر متولد شد. در حدیث مورد اعتماد و قائل به خلق قرآن نیز بود. او در سال 459 هَ. ق. در واسط درگذشت. ( از الاعلام زرکلی از میزان الاعتدال ج 2 ص 238 ).

علی عبدی. [ ع َ ی ِ ع َ ] ( اِخ ) ابن نصربن عقیل بن احمدبن علی بغدادی همام عبدی. مکنی به ابوالحسن. وی شاعر بود و به دمشق نزد الملک العادل رفت و مدتی «امجد» حاکم بعلبک را مدح کرد و در شعبان سال 569 هَ. ق. در دمشق درگذشت. او را دیوان شعری است. ( از معجم المؤلفین از البدایه ابن کثیر ج 13 ص 24 و ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 539 و هدیة العارفین بغدادی ج 1 ص 703 و الاعلام زرکلی ج 5 ص 181 ).

علی عبدی . [ ع َ ی ِ ع َ ] (اِخ ) ابن حسن بن اسماعیل عبدی . مکنی به ابوالحسن . از بنی عبدالقیس است . رجوع به علی عبدری (ابن حسن بن اسماعیل بن احمدبن جعفربن ...) شود.


علی عبدی . [ ع َ ی ِ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن عبدی . مکنی به ابوتمام و مشهور به ابن یزداد. وی قاضی واسط بود و در سال 372 هَ . ق . در همین شهر متولد شد. در حدیث مورد اعتماد و قائل به خلق قرآن نیز بود. او در سال 459 هَ . ق . در واسط درگذشت . (از الاعلام زرکلی از میزان الاعتدال ج 2 ص 238).


علی عبدی . [ ع َ ی ِ ع َ ] (اِخ ) ابن نصربن عقیل بن احمدبن علی بغدادی همام عبدی . مکنی به ابوالحسن . وی شاعر بود و به دمشق نزد الملک العادل رفت و مدتی «امجد» حاکم بعلبک را مدح کرد و در شعبان سال 569 هَ . ق . در دمشق درگذشت . او را دیوان شعری است . (از معجم المؤلفین از البدایه ٔ ابن کثیر ج 13 ص 24 و ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 539 و هدیة العارفین بغدادی ج 1 ص 703 و الاعلام زرکلی ج 5 ص 181).



کلمات دیگر: