بی رونق کردن از آب و تاب انداختن بی خریدار کردن
رواج شکستن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
رواج شکستن. [ رَ ش ِ ک َ ت َ ] ( مص مرکب ) بی رونق کردن. از آب و تاب انداختن. بی خریدار کردن :
گر محتسب رواج می ناب بشکند
از لعل میکش تو رسانم دماغ را.
چو قد سرو از آن بالا شکسته.
گر محتسب رواج می ناب بشکند
از لعل میکش تو رسانم دماغ را.
نصیرای بدخشانی ( از آنندراج ).
رواج قمریان از ناله من چو قد سرو از آن بالا شکسته.
کلیم ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: