کنایه از جدا شدن روح حیوانی از قالب بود
روان گسستن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
روان گسستن. [ رَ گ ُ س َس ْ ت َ ] ( مص مرکب ) کنایه از جدا شدن روح حیوانی از قالب بود. ( آنندراج ) :
وقتی که کم شود ز سر سرکشان خرد
روزی که بگسلد ز تن بیدلان روان...
وقتی که کم شود ز سر سرکشان خرد
روزی که بگسلد ز تن بیدلان روان...
ظهیر فاریابی ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: